1-2  بیان مسأله.. 3

1-3 اهمیت و ضرورت انجام تحقیق.. 4

1-4 مدل تحقیق.. 5

1-5  مدل عملیاتی تحقیق.. 6

1-6  اهداف تحقیق.. 6

1-7  فرضیه های  تحقیق.. 8

1-8 قلمرو  تحقیق.. 8

1-9 تعریف واژه‏ها و اصطلاحات فنی و تخصصی.. 9

فصل دوم.. 12

مقدمه.. 12

2-1 هوش عاطفی.. 12

2-2 تاریخچه.. 14

2- 3 ابعاد هوش عاطفی.. 15

2-4 اهمیت هوش عاطفی.. 16

2-5 آموزش هوش عاطفی.. 17

2-6 دیدگاه مایر-سالوی در آموزش هوش عاطفی.. 17

2-7 هوش عاطفی و هوش عقلی.. 18

2-8 مقایسه هوش عاطفی و هوش عقلی.. 19

2-9 هوش عاطفی و شناخت احساسات خود.. 20

2-10 هوش عاطفی و کنترل احساسات.. 20

2-11  هوش عاطفی و شناخت احساسات دیگران.. 21

2-13  نقش هوش عاطفی در سازمانها.. 21

2-14 هوش عاطفی و رهبری.. 23

2-15  هوش عاطفی و مدیریت بازار.. 24

2-16 تئوری هوش عاطفی.. 26

2-17 ویژگی افرادی که هوش عاطفی بالا دارند.. 28

2-18 تاثیرات هوش عاطفی بر توانایی های فرد.. 29

2-19 در حال حاضر هوش عاطفی چگونه اندازه گیری می شود؟.. 30

2-20 اهمیت پرورش هوش عاطفی در منابع انسانی  30

2-21 مدلهای هوش عاطفی  31

2-22 تعریف عملکرد  33

2-23 ارزیابی عملکرد  33

2 -24 ضرورت و اهمیت ارزیابی عملکرد  34

2-25 تعریف ارزیابی عملکرد  34

تعاریفی از عملکرد و ارزیابی  عملکرد  35

2-26مدلهای ارزیابی عملکرد  36

2-27مدل نتایج و تعیین کننده های عملکرد  36

2-28 پیشینه تحقیق  38

2-28-1 مطالعات انجام شده در داخل كشور  38

2-28-2 مطالعات انجام شده در خارج كشور  40

فصل سوم  45

3-1 مقدمه  46

3-2 روش تحقیق  46

3-3 جامعه آماری  46

3-4 حجم نمونه  47

3-5 تعیین حجم نمونه  48

3-6  ابزارها و روشهای جمع آوری اطلاعات  48

3-7  ربط سوالات با متغیرهای تحقیق  49

3-8 روایی  49

3-9  پایایی  50

3-10 روش های آماری تجزیه وتحلیل داده ها  50

  برای دانلود متن کامل پایان نامه ها اینجا کلیک کنید

4ـ1 مقدمه  53

4-2 تجزیه و تحلیل پرسشنامه، مشخصات فردی  54

4-3:آماری توصیفی سئوالات مطرح شده در هر یک از پرسشنامه ها  61

4-4آزمون کلموگروف-اسمیرنوف جهت تشخیص نرمال بودن(پارامتری بودن) توزیع داده ها  65

4-5اثبات فرضیه های پژوهش  66

فصل پنجم  71

5-1 مقدمه  72

5-2 مروری بر آمار توصیفی  72

5-3 تحلیل نتایج  73

5-3-1 فرضیه اصلی تحقیق  73

5-3-2 فرضیه های فرعی تحقیق  73

5-3-2-1 فرضیه فرعی شماره یک  73

5-3-2-2 فرضیه فرعی شماره دو  74

5-3-2-3 فرضیه فرعی شماره سه  74

5-3-2-4 فرضیه فرعی شماره چهار  74

5-3-2-5 فرضیه فرعی شماره پنج  75

5 – 4  پیشنهادات  76

5-5 پیشنهادات به مدیران سازمان ها  76

5-6 پیشنهادات برای پژوهش های آتی  78

5 – 7 محدودیت ها تحقیق  78

منابع و مأخذ  117

منابع ومآخذ فارسی  118

منابع ومآخذ لاتین  120

 

 
 
 
فصل اول
کلیات تحقیق

 

 

 

 

 

 

1-1 مقدمه
از جمله مسائلی که مدیران و رهبران به آن توجه می کنند، ارتباطات و تعاملات صحیح با مشتریان و عرضه کنندگان و کارکنان سازمان است که جزو نیروهای رقابتی نیز محسوب می شوند.مدیران یا رهبران می دانند که آنچه باعث تقویت عملکرد می شود،مهارت مدیران بر خویشتن و درک متقابل دیگران می باشد که امروزه یکی از نکات کلیدی سازمانها در حوزه رفتار سازمانی محسوب می شود.مدیریت بر خود و درک متقابل دیگران از طریق هوش عاطفی حاصل می گردد و به عبارت دیگر هوش عاطفی باعث تقویت ارتباطات، اثربخشی و مدیریت بر خود و درک متقابل دیگران می شود.

در سال1990 دو تن از استادان دانشگاههای امریکا به نام های جان مایر و پیتر سالووی بر اساس تحقیقات خودشان مقاله ای در زمینه هوش عاطفی به چاپ رسانیدند.آنها برای اثبات هوش عاطفی به عنوان هوش حقیقی به دنبال آزمون های جامع و فراگیر رفتند.هدف آنها این بود که آزمونی ایجاد کنند تا توانمندیهای افراد را در زمینه هیجانات و عواطف به شکل علمی اندازهگیری کنند.

به دنبال آنها دانیل گولمن، از تحقیقات آنها و هوش مضاعف هاروارد گاردنر برای تحقیقات خود استفاده کرد.گولمن از بین هفت هوشی که گاردنر بیان کرده بود که آنها عبارتند از:1)زبان شناختی 2)منطقی 3)موزیکال 4)جنبشی 5)فضایی/بصری 6)هوش درون فردی 7)هوش میان فردی بودند، از هوش درون فردی به مفهومی به نام فراحالتی رسید که طبق تعریف گولمن یعنی اگاهی از عواطف خودمان.او با این مفهوم مدل مایر و سالووی را تعدیل کرد.او هوش عاطفی را به دو مولفه یعنی شایستگی های فردی و اجتماعی تقسیم کرد.که به طور مختصر آن شایستگی ها به اقلامی چون خودآگاهی و خود تنظیمی و خودانگیزشی و همدلی یا آگاهی اجتماعی و مهارت های اجتماعی تقسیم شده است.(خان محمدی، هادی، 1387)

هوش عاطفی مجموعه ای از خصوصیات شخصیتی است که در سرنوشت و سبک زندگی فرد موثر است.این خصوصیات شخصیتی باعث می شود که فرد از شیوه های مناسب برای گذران زندگی و مراحل آن استفاده می کند.این افراد رضایت از زندگی بیشتری دارند،شاداب تر هستند،ارتباط بهتری با اطرافیان برقرار می کنند و قدرت سازش بیشتری با مشکلات عاطفی و هیجانی دارند.از زندگی عاطفی غنی و سرشاری برخوردار هستند.دلسوز و پرملاحظه هستند.مسئولیت پذیری بیشتری دارند.در مورد خود برداشت و نگرش مثبتی دارند.با خود راحت هستند و بیشتر از افراد دیگر پذیرای تجارب احساسی و هیجانی هستند.

1-2  بیان مسأله
مدیریت به صورتی اجتناب ناپذیر با عوامل انسانی سروکار دارد.چه در محیط داخل سازمان که سلول اصلی تشکیل دهنده واحدها افراد می باشند چه در محیط خارج از سازمان که مدیریت با عوامل متعدد انسانی سروکار دارد.

هوش عاطفی به عنوان توانایی درک احساسات و نیاز دیگران کمک بسیار کار سازیست،در جهت هدایت دیگران و در راهی که منتهی به اهداف بلند مدت و کوتاه مدت سازمانی و رضایت افراد و جامعه می شود اما توجهات به آن در حد تئوریک بوده است.

هوش عاطفی بیانگر آن است که در روابط اجتماعی و روانی و عاطفی در شرایط خاص چه عملی نامناسب است. یعنی این که فرد بتواند در شرایط مختلف امید را در خود همیشه زنده نگه دارد، با دیگران همدلی نماید، احساسات دیگران را بشنود برای بدست آوردناداش بزرگتر، پاداش های کوچکتر را نادیده بگیرد ، نگذارد نگرانی قدرت استدلال و تفکر او را مختل نماید. برابر مشکلات پایداری نماید و در همه حال انگیزه خود را حفظ نماید.هوش عاطفی نوعی استعداد عاطفی است که تعین می کند از مهارت خود چگونه به بهترین نحو ممکن استفاده کنیم و حتی کمک می کند فرد در سازمان در مسیری درست به کار گرفته شود.(شفقی زاده ، امیرحسین، 1387،2 ) اما متاسفانه علیرغم اثبات تاثیرات مثبت آن در سازمان مدیران سازمان ها کمتر به مساله هوش عاطفی پرداخته اندو برای سنجش و تقویت آن در کارکنان و تثبیت آن در سازمانها عملا کار اندکی صورت گرفته است. ما در این پایان نامه به این سوال بر میخوریم که، آیا هوش عاطفی بر عملکرد کارکنان در ادارات برق شهر همدان تاثیر دارد؟

1-3 اهمیت و ضرورت انجام تحقیق
بعضی از صاحب نظران بر این نظر هستند که امروزه هوش عاطفی بهسرعت مورد توجه شرکتها و سازمانها قرار گرفته است و اهمیت آن از توانایی های شناختی و دانشهای تکنیکی بیشتر شده است. و دلیل این امر آن است که،مدیران دریافته اند که از این طریق پیوستگی درونی و تعادل شخصی و سازمانی افزایش پیدا خواهد کرد.همانطور که می دانیم سازمانها مجموعهای از گروه ها هستند که تعاملات موفق آمیز گروه ها به انعطاف پذیری سازمانی و انطباق پذیری و اعمال تغییرات در سازمان کمک می کند.بنابراین سازمانها برای اینکه اثربخشی سازمان را بالا ببرند از مهارت هایی که مبتنی بر عواطف می باشند استفاده می کنند.علت این است که سازمان برای اینکه به توانمندی برسد باید یکسری از متغیرها را مورد توجه قرار دهد که بعضی از این متغیرها از کنترل ما خارج هستند و با تجزیه و تحلیل این متغیرها نمی توان آینده سازمان راپیش بینی کرد. بنابراین سازمان می تواند از مهارت های عاطفی در این زمینه کمک بگیرد تا برنامه هایی برای توسعه کارمندان طرح ریزی کند و عملکرد افراد و در نتیجه اثر بخشی سازمان را بالا ببرد.البته هوش عاطفی باتاثیر بر زمینه هایی چون بکارگیری و حفظ و نگهداری کارکنان، توسعه و به سازی افراد مستعد و نیز در گزینش افراد برای احراز شغل و ارتغای

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...