رشد جمعیت در شهرها و به ویژه در کلان شهرها مشکلات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و کالبدی فراوانی برای ساکنین به دنبال داشته است. تراکم جمعیت در این کلان شهرها سرطانگونه و هزینههای گسترش عمودی و افقی و نیز هزینههای ناشی از حل مشکلات کلان شهرها نیز بسیار بود.
در پاسخ به این مسائل، ایجاد شهرهای جدید[1] یکی از سیاستهای راهحلی برای تعادلبخشی و تمرکززدایی جمعیت کلان شهرها بود که توسط وزارت مسکن و شهرسازی در نیمه دوم سال 1360 در دست اقدام قرار گرفت. هدف این شهرها در طرح جامع شهرهای جدید جذب سرریز جمعیت تعریف شده است، هدفی که یکی از دغدغههای مهم مدیریت این شهرها است و از مؤلفههای مهمیکه میتواند به این هدف کمک کند، رضایتمندی ساکنین از کیفیّت خدمات ارائه شده است.
به عبارتی میزان جذب جمعیت در نوشهرها با باور مردم، نحوه استقبال متقاضیان و درجه مطلوبیّت خدمات شهری ارتباط دارد، از سوی دیگر پس از شروع اسکان، شهروندان شهر جدید متقاضی تمام خدمات، به صورت یکجا و همزمان و با کیفیّت شهر مادر هستند، یعنی متقاضیان زمین و مسکن در شهرهای جدید، مسکن به هر شکلی را نمیخواهند و وجود حداقلی از تجهیزات شهری، مسکن متناسب و خدمات عمومی و رفاهی را خواستارند. بربی و وایز[2] معتقدند که یکی از عواملی که مردم از انتخاب شهرهای جدید احساس رضایت میکنند، ارضای هدفهای عمدهای است که خانوادهها با نقل مکان به شهر جدید درصدد دستیابی به آنها هستند (زبردست، جهانشاهلو،1386: 10-9).
اما شواهد حاکی است که در این شهرها سرزندگی حلقهای مفقوده است. فقدان ارتباطات یا حتی نبود این ارتباطات با شدت پایین در فضاهای شهری شهرهای جدید، نشان از زوال زندگی شهری و روزمرگی روزافزون دارد. فضاهای عمومی، نیاز ذاتی شهروندان به برقراری روابط اجتماعی و ایجاد روابط چهره به چهره را در درون اجتماع و کالبد شهر فراهم نمیآورد و وجود ساختمانهای خالی از سکنه سادهترین راه برای تشخیص عدم سرزندگی در شهرهای جدید است. بحران هویّت یا بیهویّتی در شهرهای جدید از سایر مشکلاتی است که کیفیّت زندگی ساکنین را با چالش روبرو کرده است. طراحی شهری صرفاً در جهت تاًمین نیازهای فعلی ساکنین است و سطوح بالاتر نیازهای آنها را در نظر نگرفته است تا محیط مسکونی بتواند بستر مناسب و با کیفیّتی مطلوب فراهم کند. مبانی شکلگیری شهر جدید به انسان و انگیزههای سلسه مراتبی آن توجهی نکرده است.
یکی از عوامل دیگری که بر رضایت از کیفیّت زندگی شهروندان شهر جدید تأثیر به سزایی دارد سرمایه اجتماعی آنها است. به دلیل تحرک زیاد جمعیت در این شهرها مناسبات همسایگی و اعتماد متقابلی بین افراد شکل نمیگیرد و افراد از میزان حمایت اجتماعی کمی برخوردارند. سطح همکاری و خودیاری و شرکت در شبکههای اجتماعی به شدت پایین است و در نتیجه چنین شرایطی افراد علاقهای به مشارکت در حل مسائل اجتماعی ندارند و در نتیجه چنین شرایطی کیفیّت زندگی افراد و به تبع آن رضایت از کیفیّت زندگی پایین میآید. احساس تعلّق به شهر در این شهرها کم است و فرد ارتباط مثبت با محیطی برقرار نمیکند. مجموعه عوامل مذکور کیفیّت زندگی و میزان رضایت شهرندان شهرهای جدید را پایین آورده است.
رضایت از محل سکونت مبتنی است بر تصور فرد دربارهی این قضیه که اجتماع محلی چقدر در جهت اهداف و نیازهای شخصی عمل میکند و فرد تا چه حد در مواجهه با محل سکونت خرسند میشوند و اینکه آیا نوعی احساس ارتباط اجتماعی وجود دارد یا نه (گلابی و همکاران،1392: 130).
شاخص رضایتمندی سکونتی را میتوان به عنوان یک پیشبینیکننده کلیدی در زمینه ادراکهای فردی از مفهوم «کیفیّت زندگی»، شاخص جابجایی سکونتی اولیه که نیازهای سکونتی را تغییر داده و بر تغییر محیط سکونت تأثیر میگذارد، معیار سنجش برای ارزیابی میزان موفقیت ساخت و سازهای انجام شده به وسیله بخشهای خصوصی و عمومی و نیز ابزار سنجش ادراکهای ساکنان نسبت به کفایت نداشتن وضعیت فعلی محیط سکونت خود به منظور بهبود شرایط سکونتی آنها به کار برد (عبدالمحیط و همکاران[3]، 2010: 19).
در دهههای گذشته، رضایتمندی در پژوهشهای مرتبط با سنجش کیفیّت محیط در نواحی مسکونی مطرح شده است. در مطالعهای که لانسینگ ومارانز[4] در سال 1969 انجام دادهاند، رضایتمندی از معیارهای کلیدی سنجش میزان کیفیّت محیطی مطرح شد و بدین ترتیب کیفیّت محیط را اینگونه تعریف کردهاند: یک محیط با کیفیّت بالا، احساس رفاه و رضایتمندی را به جمعیتش با ویژگیهایی که ممکن است فیزیکی، اجتماعی و یا سمبلیک باشد، منتقل میکند. بدین ترتیب از دیدگاه پژوهشگران مختلفی رضایتمندی به عنوان یک معیار عام برای سنجش کیفیّت محیط مطرح شده است، امّا اندازهگیری میزان رضایت از سکونتگاه پیچیده است و به عوامل بسیاری بستگی دارد (حاجینژاد و همکاران،1390: 134).
برخی از محققان بر رضایت از زندگی به عنوان مؤلفه اصلی کیفیّت زندگی تأکید میکنند و چهار نوع رضایت از زندگی را بر میشمارند:1-رضایت ناشی از داشتن[5] که متأثر از میزان برخورداری افراد از امکانات است. 2- رضایت ناشی از ارتباط[6] که معطوف به روابط اجتماعی است. 3- رضایت ناشی از بودن[7] که پنداشت فرد نسبت به خویشتن و تعریف از کیستی خود بوده و دلالت بر معناداری و کنترل بر زندگی خود در مقابل از خود بیگانگی دارد.4- رضایت ناشی از اقدام و عمل[8] که بیشتر معطوف به چگونگی گذراندن زمان در قالب اوقات فراغت میشود (شاه آبادی، براتی؛1390: 35).
میل به بهبود کیفیّت زندگی در یک مکان خاص یا برای یک شخص خاص یا گروه خاص تمرکز اصلی برنامهریزان است. بهبود کیفیّت امر سادهای نیست بلکه رضایت انسانی از ویژگیهای مختلف شهری از قبیل حمل و نقل، کیفیّت فضاهای عمومی، فرصتهای تفریحی، الگوهای استفاده از زمین، تراکم جمعیت و ساختمان، سهولت دسترسی برای کالاهای اساسی، و همچنین ویژگیهای اجتماعی مانند حفاظت از بهداشت عمومی، امنیت، آموزش و پرورش، انسجام اجتماعی، ترویج برابری و احترام به تنوع و هویّت فرهنگی، افزایش دسترسی برای افراد معلول، حفظ ساختمانهای تاریخی، هنری، معنوی، مذهبی و فرهنگی قابل توجه، ترویج تنوع فضایی، میباشد (سراج الدین و همکاران[9]، 2013: 88).
در حالیکه توافق جمعی درباره کیفیّت زندگی وجود ندارد، چندین تعریف از کیفیّت زندگی معنای کلی این واژه را نشان میدهد:1.مرحلهای که در آن یک فرد از فرصتهای مهم زندگیاش لذت میبرد 2. محصول اثر متقابل میان شرایط اجتماعی و بهداشت، اقتصادی و زیستمحیطی که بر توسعه انسانی و اجتماعی مؤثر است 3. احساس سلامتی، رضایت ناشی از عومل محیط خارجی (محمد مصطفی[10]، 2012: 256).
کیفیّت زندگی به وسیله سازمان جهانی بهداشت به عنوان ادراک فرد از موقعیت در زندگیاش در محیط فرهنگی و نظام ارزشی که زندگی میکند و در رابطه با اهداف، انتظارات، استانداردها و نگرانیها تعریف میشود. کیفیّت زندگی سازمان جهانی بهداشت مفهوم گستردهای است که شامل سلامت جسمانی، وضعیت روانی، سطح استقلال، روابط اجتماعی، اعتقادات شخصی و روابط آنها با ویژگیهای زیست محیطی برجسته میباشد (لی[11]،2008: 1207).
لیو[12] (1976) کیفیّت زندگی را « عنوانی جدید برای مفهوم قدیمی مادی و روانی مردم در محیط زندگی خود» توصیف کرده است و میگوید به تعداد همه انسانها میتوان کیفیّت زندگی را تعریف کرد. او سه رویکرد را در بررسی مفهوم کیفیّت زندگی ارائه میدهد:1- تعریف کیفیّت زندگی بر اساس عناصر تشکیل دهنده آن مانند شادکامی، رضایتمندی، ثروت، سبک زندگی و غیره 2-کیفیّت زندگی از راه بکارگیری شاخصهای عینی و ذهنی اجتماعی مانند تولید ناخالص داخلی، بهداشت، شاخص رفاه، شاخص آموزش و غیره 3- تعریف کیفیّت زندگی بر اساس تعیین متغیرها یا عوامل مؤثر بر کیفیّت زندگی و توجه به زمینهها و شرایطی که درآن، سطح کیفیّت زندگیتعیین میشود (نوابخش،1391: 68).
در ایران برای نخستین بار موضوع کیفیّت زندگی در دومین سمینار ملی رفاه اجتماعی که از سوی دبیرخانه شورای عالی رفاه اجتماعی در سال 1355 برگزار شد مطرح گردیده است. در این سمینار 5 کمیته در زمینه های مختلفی فعالیت داشتند که کمیته سیاستهای رفاهی و کیفیّت زندگی یکی از آنها بوده است (فرخی،1386: 10).
مطالعات انجام شده در ایران در حوزه کیفیّت زندگی حاکی است که نارضایتی در حوزه امکانات تفریحی، احساس امنیت، خدمات بهداشتی و درمانی و خدمات ارتباطی و حمل و نقل به ترتیب؛ 70 درصد،34 درصد، 50 درصد و 52 درصد است (پوراحمد و همکاران،1390) وکمترین میزان رضایتمندی در متغیرهای دسترسی و هزینههای مجتمعهای سکونتی قابل مشاهده است (رفیعیان و همکاران،1389). میزان نارضایتی شهروندان در پرند از حمل و نقل عمومی، امنیت شهر، امکانات آموزشی، امکانات و فضاهای ورزشی به ترتیب 44 درصد، 42 درصد، 49 درصد و 51 درصد است ( عباسزاده،1390). آمارهای کشورهای خارجی نیز نشاندهنده قیمت بالای مسکن، ضعف توسعه مرکز خرید و سیستم حمل و نقل عمومی ناکافی و مقرون به صرفه، خدمات نامناسب آموزشی، بهداشتی، امکانات فرهنگی و تفریحی در شهرهای جدید است ( صدیق مصطفی، حجازی[13]،2013: 13).
هماکنون با اینکه در ایران شهرهای جدید به منظور تمرکززدایی از مادرشهرها ایجاد شدهاند، لیکن به نظر میرسد که بسیاری از آنها، از جمله شهر جدید صدرا و عالیشهر، نتوانستهاند در تحقق اهدافی که به آن منظور طراحی شدهاند، موفقیت چشمگیری داشته باشند. از جمله مسائل و مشکلات موجود در این دو شهر، میتوان به نبود اشتغال، جذب و ماندگاری جمعیت، وابستگی به مادر شهر، نبود زیرساختها و تجهیزات شهری، کمبود خدمات درمانی، مشکلات کالبدی و آموزشی، حمل و نقل عمومی، عدم تعلّق شهروندان و احساس امنیت پایین، بی
ادامه مطلب
سایت های دیگر :