طلبانه راایجاد می کنند، موقعیتهایی رابرای مشارکت واثربخشی گروهی فراهم می نمایند، درپیروانشان برای رسیدن به اهداف مشترک تعهدایجادمی کنند. (کوپروویبلر،2006، ص369) این رهبران، درمقایسه با دیگران شادترونسبت به سازمانشان متعهدترهستند. (ابراهام ،2000، به نقل از گاردنرواستاگ ،2002، ص7)، موفقیت بیشتری کسب می کنند.(میلر،1999به نقل ازگاردنرواستاک، 2002،ص7) ،عملکرد بهتری درمحل کارشان دارند. (گلمن 1999، واتیکن، 2000، به نقل ازگاردنرواستاگ، ص5) ارتباط بهتری بادیگران برقرار می کنند، ازاحساسات وعواطف مثبت خود درجهت بهبود تصمیم گیری هایشان استفاده می نمایند وازطریق برقراری ارتباط عمومی مناسب، حس دلبستگی، اعتماد وهمکاری رادر دیگران ایجاد می کنند. (جرج ،2000، به نقل ازگاردنر واستاگ، ص6). بنابراین رهبری، فرایند ذاتا عاطفی است که درآن رهبران وضعیت عا طفی پیروان را تشخیص داده وبرای برانگیختن عواطف درآنها تلاش کرده وشرایط عاطفی آنها رامدیریت می کنند. (جعفری، 1387)

 


بیان مسأله

طی سالهای متمادی، بهره هوشی یا هوشبهر[1]معیاری برای سنجش هوش فردی به شمارمی آمد،   برای دانلود متن کامل پایان نامه ها اینجا کلیک کنید   وآزمون بهره هوشی تنها شاخصی بود که نشان دهنده توانایی یادگیری ومیزان موفقیت شخصی محسوب می شد. درسالهای اخیراین امرمورد بحث وچا لش محافل علمی قرارگرفت. بسیاری از افراد درآزمون ورودی دانشگاهها یا مؤسسات آموزش عالی ازنظربهره هوشی نمره بالایی کسب می کردند، اما این افراد درمحیط کاروخانواده، چندان موفق وسازگارنبودند وبرعکس، افرادی بهره هوشی پایینی داشتند ولی درمحیط کارافرادی موفق وسازگاربه شمارمی رفتند که علت آن می تواند به سطح هوش عاطفی[2] وهیجانی فرد مربوط باشد. هرمدیرباید بتواندازطریق افرادبه اهداف سازمانی برسد. سالهاست به مدیران می آموزند كه توانا یی آنها برای دستیابی به اهداف، رابطه مستقیم با توانایی آنها با برانگیختن افراداطراف خود دارد. این امر امروزه اهمیت بیشتری یافته است زیرامسائل انسانی، ارتباطات وروابط بین مدیرو کارکنان افزایش یافته است. به ویژه آنكه کارهای فردی روبه کاهش واهمیت کارهای تیمی وگروهی روبه افزایش است.این مهم شکل دهنده رویکرد مدیریت جدید است که اهمیت آن روزبه روزآشکارتری شود (میلر، 1999،به نقل ازگاردنرواستاک ، 2002، ص1). دررویکرد جدید مدیریت،  فرهنگ سازمانی، كارتیمی و نحوه همكاری مدیربا دیگران اهمیت خاصی دارد. در واقع تمرکزاصلی بررشد وپرورش افراداست تا ازاین روبهره وری سازمان نیزافزایش یابد. از این رو، مدیرانی مدنظرسازمانها هستند که ازتوانمندیهای اجتماعی ومهارتهای ارتباطات برخوردار باشند، شنونده وسخنگوی خوبی باشند وبا درك احساسات خود ودیگران ودر بیان وانتقال احساسات به خوبی عمل كنند ودریک جمله آنها بتوانند محیطی با نشاط ایجاد كنند که درآن افراد رشد یابند. رویکرد مدیریتی جــدید این مدیران رامدیرانی اثربخش وموفق می داند. مدیران اثربخش وموفق به قابلیتهای عاطفی توجه فراوان دارند ودر ارتباطات خود به خوبی می توانند عواطف و احساسات دیگران را درک کنند و متناسب با آن عکس العمل نشان دهند و دریک کلام از هوش عاطفی بالایی برخوردارند. علم ثابت کرده است که ضریب عاطفی بیش ازضریب هوشی یاقدرت فکری محض، زیربنای 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...