پایان نامه ارشد: ارتباط بین سبک های هویت وسلامت اجتماعی با نقش واسطه ای گرایش به تفکر انتقادی در دانشجویان |
1-1. مقدمه……………………………. 10
1-2. بیان مسئله……………………………. 12
1-3. اهداف و فرضیه های پژوهش……………………………….. 17
۱-4. اهمیت و ضرورت پژوهش……………………………….. 17
1-5. تعریفهای نظری…………………………… 20
1-6. تعریفهای عملیاتی……………………………… 24
فصل دوم: مبانی نظری و پیشینه پژوهش………………………………… 25
2-1. مقدمه……………………………. 26
۲-2. سلامت………………………………. 26
۲-3. سلامت اجتماعی………………………………
2-4. هویت………………………………. 31
– اریکسون…………………………….. 32
-مارسیا…………………………… 35
-. برزونسکی……………………………… 39
2-5. رابطه سلامت اجتماعی و سبکهای هویت…………………….. 42
2-6. تفکر انتقادی……………………………… 46
2-7. مهارتها و تمایلات تفکر انتقادی……………………………… 50
2-8. رابطه تفکر انتقادی و سبکهای هویت……………………………. 53
2-9. پژوهشهای انجام شده در داخل و خارج از کشور…………………. 53
2-10. جمع بندی……………………………… 63
فصل سوم: روش پژوهش………………………………… 66
3-1. مقدمه……………………………. 67
۳-۲.جامعه آماری……………………………… 67
3-۳. نمونه آماری و روش نمونه گیری……………………………… 67
۳-۴.نوع و روش پژوهش……………………………….. 67
3-5. ابزارهای اندازه گیری…………………………… 67
۳-6. پایایی پرسشنامه ها ………………………….71
3-7. روشجمعآوری اطلاعات…………………………….. 73
۳-8. روش تجزیه و تحلیل داده ها…………………………. 73
فصل چهارم: یافتههای پژوهش………………………………. 76
4-1. مقدمه………………………….. 77
۴-۲. مفروضه نرمال بودن…………………………. 78
4-3. مفروضهی خطی بودن تفکر انتقادی و سلامت اجتماعی…………….. 78
۴-4. مفروضهی خطی بودن سبکهای هویت و سلامت اجتماعی…………….81
4-5. مفروضهی خطی بودن سبکهای هویت وتفکر انتقادی………………… 84
۴-6. بررسی فرضیه ها ………………………….87
4-7. یافته های فرضیه اول پژوهش……………………………… 87
۴-8. یافته های فرضیه دوم پژوهش……………………………… 110
4-9. یافته های فرضیه سوم پژوهش……………………………… 134
فصل پنجم: بحث، نتیجهگیری و پیشنهادها………………………….. 160
5-1. مقدمه………………………….. 161
۵-۲.نتایج یافته های فرضیه اول…………………………… 161
۵-۳. نتایج یافته های فرضیه دوم………………………….. 165
۵-5. محدویت پژوهش……………………………… 167
۵-6. پیشنهادهای پژوهش……………………………… 167
منابع……………………………. 169
پیوستها………………………….. 177
پیوست 1.پرسشنامه های پژوهش……………………………… 178
چکیده:
تفکر انتقادی، تفکری هدفمند، خودگردان، منطقی، استدلالی، مسئولانه، باهدف شناخت است که بستری از ارزیابی، تفسیر،تحلیل و توضیح؛ شواهد، مدارک، چهارچوبها….را جهت قضاوتگری برای اتخاذ تصمیم صحیح فراهم میکند. هدف پژوهش حاضر شناسایی نقش واسطهای گرایش به تفکر انتقادی بین سبکهای هویت و سلامت اجتماعی است. در همین راستا مدلی ارائه گردید که در آن سبکهای هویت به عنوان متغیر برونزاد(مستقل)، تفکر انتقادی به عنوان متغیر واسطهای، و سلامت اجتماعی به عنوان متغیر درونزاد(وابسته) درنظر گرفته شدند. مشارکتکنندگان این پژوهش، 350 نفر از دانشجویان دانشگاه خوارزمی تهران بودند که توسط پرسشنامهی تفکر انتقادی ریکتس، و پرسشنامه سبکهای هویت (ISI 6G ) و پرسشنامهی سلامت اجتماعی کیینز مورد ارزیابی قرار گرفتند. برای بررسی اثر مستقیم و غیرمستقیم سبکهای پردازش هویت بر سلامت اجتماعی از روش رگرسیون سلسه مراتبی، و از نرمافزار SPSS جهت تجزیه و تحلیل استفاده شد. برای تعیین پایایی پرسشنامهها ازتتای ترتیبی و جهت احراز روایی مقیاسها از تحلیل عوامل استفاده شد. نتایج حاصل نشان داد که سبک هویت اطلاعاتی و هنجاری با هر یک از مولفههای سلامت اجتماعی رابطهمستقیم و مثبت را دارا بودند و این نسبت در افراد دارای سبک هویت اطلاعاتی بیشتر بود ضمن اینکه رابطهی سبک هویت سردرگم/اجتنابی با هر یک از متغیرهای پژوهش منفی بود. در خصوص نقش گرایش به تفکر انتقادی، در افرادی که در برخورد با مسائل از شیوهی هویت اطلاعاتی استفاده میکنند به طور مستقیم وغیرمستقیم (با واسطهگر بودن تفکر انتقادی) قادر به پیشبینی مولفههای سلامت اجتماعی هستند. در کل نتایج یافتهها مبین آن بود که افرادی با هویتی اطلاعاتی نسبت به افردی که از دو سبک دیگر استفاده میکنند سلامت اجتماعی بیشتری را دارا هستند و افرادی با سبک هویتی سردرگم/اجتنابی به دلیل پایین بودن میزان استفاده از تفکر و ارزیابی اطلاعات، نسبت به دو سبک دیگر از نمره سلامت اجتماعی پایینتری برخوردار بودند. با توجه به این نتایج، پیشنهاد میگردد آموزش تفکر انتقادی با توجه به تنوعات دستاوردهای فرهنگی و علمی، آموزش مهارتها و به کارگیری تفکر انتقادی جزء لاینفک برنامه های آموزشی و تربیتی باشد و بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد.
فصل نخست: کلیات پژوهش
1-1- مقدمه
از مباحث مهم در دورهی نوجوانی شکلگیری هویت[1] است. رسیدن به یک هویت منسجم پیش نیاز رشد بهینهی فرد در تمام دوران زندگی است و نرسیدن به چنین هویتی میتواند زمینه ساز آسیبهای روانی – اجتماعی بسیار باشد. هویت زمینه سازِ اساس شخصیت در بزرگسالی را نشان میدهد. در صورتی که پایهی آن قوی باشد یک هویت فردی محکم حاصل میشود در غیر این صورت نتیجه آن چیزی است که اریکسون آن را هویت گم گشته مینامد وی شکلگیری هویت را برای آماده کردن نوجوان به عنوان فردی آماده انجام تکلیف در بزرگسالی، لازم میداند (برک[2]، ترجمهی سید محمدی، 1382). ناکامی در دستیابی به هویت، به عدم صمیمیت یا فاصلهگذاری منجر میشود. فاصله گذاری، به آمادگی برای فاصله گرفتن از مردم و موقعیتهایی که ممکن است هویت فرد را نقض کند، اطلاق میشود. بنابراین حل موفقیتآمیز مباحث هویت نه تنها برای سلامت فرد مهم است بلکه برای روابط نیز دارای اهمیت است (شوارتز[3]، 2001).
محققان بسیاری سعی بر آن داشتهاند تا به بررسی دقیق سازه هویت و پیامد آن بر زندگی فرد بپردازند. از جملهی این محققان اریکسون[4] است. مفهوم هویت برای اولین بار از مکتب روانکاوی و از سوی اریکسون (1965) مطرح شد وی شکلگیری هویت را تکلیف اساسی دوری نوجوانی میداند. اریکسون اولین فردی بود که چارچوبی برای فهم فرایند شکلگیری هویت ارائه داد. اریکسون شکلگیری هویت فردی را نشانهای از سازگاری و تعادل در این دوره یاد میکند. چنان چه هویت نوجوان در طی زمان و تجربیات حاصل از برخورد اجتماعی درست شکل گیرد سلامت روانی نوجوان تضمین میشود (اریکسون، 1968).
مارسیا[5](1966) نیز بر اساس نظریهی اریکسون در این رابطه به ارائه پایگاههای هویت با توجه به دو بعد کاوشگری و تعهد در نوجوانان پرداخته است. وی بر اساس نظریهی اریکسون، 2 مفهوم اساسی” اکتساب و تعهد ” را برای رشد هویت مطرح میکند و چهار وضعیت هویت را مطرح میکند که عبارتند از:
1- هویت موفق[6] 2- هویت سردرگم[7] 3- هویت دیررس [8]4- هویت زودرس[9].
مارسیا اگرچه مفهوم هویت را وسیع کرد اما محدود و ایستا بودن، انتقادی بود که به وضعیت پایگاههای هویت مطرح شد زیرا زیربنای رشد یا تحول هویت را که که درک و فهم فرایندهای پویای روانی – اجتماعی است محدود میکند. از این رو نظریهپردازان جدید به جای بررسی پیامدهای شکلگیری هویت و پایگاههای هویتی به بررسی فرایندهای زیربنایی شکلگیری هویت پرداختهاند از جمله برزونسکی[10] را میتوان نام برد. برزونسکی (1990) بر اساس فرایندهای شناختی – اجتماعی وضعیتهای هویت مارسیا را در چگونگی شکلگیری، حفظ و تطابق هویت در نوجوانان پرداخت و برای اولین بار از سبک هویت نام برد و سه سبک، 1- سبک اطلاعاتی[11] 2- سبک هنجاری[12] 3- سبک سردرگم/ اجتنابی[13] را معرفی میکند (برزنسکی و فراری[14]، 1996).
نتایج کارکرد این محققان و دیگر پژوهشگران در این زمینه نشان داده است که اگر فرد بر مبنای درستی به هویت برسد هم در زمینههای مختلف فردی چون تحصیل، کار، ازدواج،انتخاب دوست، و… هم در زمینههای اجتماعی از جمله روابط اجتماعی، مواجه با ارزشها وعقاید مختلف، سلامت اجتماعی[15]، و…..تاثیر آن انکارناپذیر است زیرا بر اساس هویت است که فرد میداند در هر موقعیتی، چه موضعای بگیرد و چه تصمیمی اتخاذ کند. از طرفی برای رسیدن به یک هویت یافتگی موفق راههای بسیاری ارائه شده است که یکی از موثرترین این راهها برا دستیابی به هویت موفق و تثبیت شده، بهرهگیری از تفکر بویژه گرایش به تفکر انتقادی[16] است.
به طور خلاصه، همان گونه که اشاره شد از جمله عواملی که از شکلگیری هویت تاثیر میپذیرد و در برون دادهای رفتاری فرد، در ارتباط با دیگران مطرح میشود متغیر سلامت اجتماعی است. ازطرفی از عواملی که میتواند شدت این رابطه را تحت تاثیر قرار دهد متغیر گرایش به تفکر انتقادی است. البته میزان این شدت رابطه به نقش این متغیر به عنوان نقش واسطهای یا تعدیلگر متفاوت خواهد بود. به طور کلی هدف اصلی این پژوهش نیز بررسی نقش گرایش به به تفکر انتقادی در ارتباط با سبکهای هویت و سلامت اجتماعی است.
2-1- بیان مسئله
برخی از روانشناسان معتقدند انسان در دورهی نوجوانی از نظر روانی تولدی دوباره مییابد و در عین حال بحرانیترین زمان برای سازگاری و شکلگیری شخصیت است. زیرا فرد با یک سری از تغییرات ناگهانی مواجه میشود باورها و انتظارات وی تغییر یافته، دنیای آشنای کودکی را پشت سر گذاشته و خود را با دنیای جدید و پیچیده رو به رو میبیند. کسب هویت، پاسخ نوجوان برای درک خود است که در حین داشتن چیزهای مشترک با دیگران، از آنها متمایز و جدا میشود. با تشکیل هویت، زندگی فرد هدفی معنادار پیدا میکند ( برزونسكی ،1992؛ به نقل فارسی نژاد و همکاران ، 1386 ).
با اینکه اوج هویتیابی مختص دورهی نوجوانی است اما با استناد به نظریات جدید در این راستا، دستیابی به هویت معمولا در دههی سوم زندگی فرد رخ میدهد. لطفآبادی (1384) علت طولانی شدن دوران نوجوانی را، پیچیدگیهای زندگی در جوامع امروزی، طولانی شدن تحصیلات، و مشکلات استقلال اقتصادی و به دنبال آن دیرتر جدا شدن از والدین و تشکیل زندگی مستقل، بیان میکند. رسیدن به این استقلال در بسیار از موارد در سن 20 -25 سالگی میرسد.
در این دوره جوانان تلاش میکنند تا به خودمختاری و استقلال بیشتری دست یابند تا بتوانند نقشهای بزرگسالی را بپذیرند، روابط دوستانه و صمیمانه جدیدی تشکیل دهد و حس هویت خود را تحکیم یا بازسازماندهی کند (بروکس و دوبویس[1]، 1995).
از عواملی که از شکلگیری هویت تاثیر میپذیرد و در برون دادهای رفتاری فرد ، در ارتباط با دیگران مطرح میشود متغیر سلامت اجتماعی[2] است. به طوری که انتظار میرود افرادی که در دستیابی به هویت موفق بودهاند ارزیابیهایی مثبت در رفتارها و بازخوردهای خود دارا هستند و به طور کلی از سلامت اجتماعی بالاتری بهرهمند هستند.
گنجی (1385)، شکلگیری و رشد هویت را از طریق روابط و معاشرت با دیگران و در بطن اجتماع میداند در این بین آنچه بیشترین اهمیت را دارد سلامت روانی، ذهنی و اجتماعی است. بنابراین در کسب هویت هم خود فرد، هم عوامل دیگری از جمله محیط و اجتماع، اعضای خانواده، همکاران، همسایگان و به طور کلی اجتماع نیز تاثیر خواهد گذاشت و فرد در صورتی از سلامت اجتماعی بهنجار برخوردار خواهد بود که بتواند با محیط خود سازگار شود چنین فردی میتواند تغیرات فردی و اجتماعی را یکپارچه کند و به خویشتن پنداری مثبتی دست یابد و هویت خود را شکل دهد، اگر نتواند به چنین هویتی دست یابد با هویتی سردرگم و به عبارتی با بیهویتی مواجه خواهد شد که پیامد چنین هویتی تزلزل در اعمال و رفتار، و به خطر افتادن سلامت اجتماعی فرد است
سازمان بهداشت جهانی(who ) سلامت اجتماعی را به عنوان یکی از عوامل بهداشت روان برمیشمرد. در تعریف سلامت اجتماعی، تاکید به ارزیابی شخصی فرد از نحوهی عملکردش در اجتماع و نگرش وی نسبت به افراد و گروهای اجتماعی است (کیس ،2002).
« سلامت اجتماعی ظرفیت کامل زندگی کردن به شیوهای است که مارا قادر به درک ظرفیتهای طبیعی خود میکند و به جای جدا کردن ما از سایر انسانهایی که دنیای ما را میسازند، نوعی وحدت بین ما ودیگران به وجود میآورند. سلامت اجتماعی نقش محافظت کنندهای در مقابل با فشارهای روانی دارد که از فرد در مقابل وقایع فشارآور زندگی اجتماعی حمایت میکند» ( صبوری، 1390، 19و20).
تحقیقات زیادی نشان دادند آنچه در تقویت عملکرد و سلامت روانی – اجتماعی فرد نقش مهمی ایفا میکند تعهدات ثابت شخص است به طوری که افرادی که تعهد کمتری دارند یعنی یک دیدگاه ثابت و روشن در مورد خود و دنیایی که در آن زندگی میکنند ندارند، امکان دارد اجتماع را به صورت یک مجموعه پر از هرج و مرج، تصادفی و بدون هیچ قابلیت پیشبینی که نمیتوان مدیریت کرد بپندارند یعنی از سلامت اجتماعی پایینی برخوردار هستند (برزونسکی، 2003).
از طرفی تشکیل هویت در دوران نوجوانی دارای دو وجه متضاد است یکی انطباق با خود یا “خود اثبات گرا” و دیگری انطباق با محیط ویا “خود فزاینده” است زمانی که بین این دو جنبه متفاوت از خود، عدم تعادل رخ دهد تعادل روانی و سلامت فرد را به خطر میکشاند. تغییر در عملکرد شخصی و اجتماعی به عنوان منبع پردازش از اطلاعات باعث ایجاد این عدم تعادل میشود. انطباق موثر با محیط به معنی سازگاری با مجموعهای از نظامهای بیرونی مثل دوستان، همسالان، نقشهای تجویز شده از سوی گروههای اجتماعی و نظامهای آموزشی است. که پیش نیاز سلامت اجتماعی فرد را تأمین میکند(کیس ،1998 ؛ به نقل فارسی نژاد و همکاران ، 1386).
بنابراین تا این جا این مطلب قابل برداشت است که، طی شدن فرآیند هویتیابی موفق، به فرد در زمینههای تصمیمگیری و موضعگیری کمک میکند و وی را از تشویش، اضطراب و بحران روانی رها میسازد و به تبع آن سلامت اجتماعی فرد را قابل پیش بینی میکند. در این راستا نیز پژوهشهایی انجام گرفته و راهکارهایی در جهت کمک به طی شدن موفق مسیر هویت و از آن سو عواملی که از آن تاثیر میپذیرد پیشنهاد داده شده است. یکی از این راهها که مورد بررسی تحقیق حاضر نیز هست توجه به رشد شناختی و چند بعدی بودن مقولهی تفکر و به ویژه عنایت به گرایش به تفکر انتقادی است.از جمله افرادی که در این زمینه پژوهشهایی انجام داده است فردی به نام کرتینر[3] بود.
کرتینر، توجه فلسفی به انسان را در مطالعات روانشناسی وارد کرد و هویت را از دیدگاه رشدی – اخلاقی[4] و وجودگرا[5]، مفهومسازی نمود. او بر انتخاب[6]، کنترل خود[7]، مسئولیت پذیری[8] و یگانگی[9] ویژگی تاکید داشت. وی مانند اریکسون هویت را ناشی از از هر دو عامل خود[10] و جامعه میداند؛ هم چنین بین ساختار شخصیت فرد و سازمانهای اجتماعی، ارتباط متقابل قائل است، به طوری که هر کدام میتواند موجب رشد دیگری شود. بیشترین سهم کرتینر در ادبیات هویت، معرفی مجموعهای از قابلیتهایی است که میتواند کیفیت رشد هویت را بهتر کند. کرتینر با تکیه بر مسئولیتپذیری اجتماعی و این که فرد مسئول انتخابهای خود است هویت اجتماعی را همتراز هویت فردی میداند و به تئوریهای نئواریکسونی کمک میکند تا بتواند نسبت به تئوری وضعیت هویت مارسیا، از ابعاد بیشتری به این قضیه بپردازند. کرتینر پیمودن مسیر اکتشاف در فرآیند هویت یابی را نیازمند داشتن مهارت های حل مسئله میداند که این مهارتها از تفکر انتقادی سرچشمه میگیرند (شوارتز ،2000؛ به نقل ازجوادزاده شهشهانی، 1383 ) .
لیپمن (2003) تفکر انتقادی را به عنوان تفکری کاربردی معرفی میکند که استفاده از آن تغیراتی عقلانی حاصل میآورد. دو سویه است که در پایینترین حد اتکای آن، قضاوت است و در بیشترین حد آن عمل کردن به قضاوتهاست میتوان سه خصصیه را برای آن برشمرد: 1- تکیه بر ملاکها 2- خود تصحیحگر است 3- حساس به زمینههای وقوع است ( به نقل از عباسی، 1380). از آن جا که تفکر انتقادی تفکر دربارهی تفکر است میتواند ضعف و کمبودهای خود را پیدا کند. «تفکر انتقادی مستلزم فرایندهای عالی ذهن و داوری بر اساس شواهد و مدارک است. تفکر انتقادی نوعی حل مسئله است. اما علاوه بر حل مسئله دارای عناصری از تواناییهای تحلیل و ارزشیابی امور است » (سیف، 1389). مایرز (1960)، نیز اینگونه تفکر انتقادی را تعریف میکند: شناسایی استدلالهای غلط، عدم هیجان عاطفی در مواجه با مسئله است. عامل کلیدی در تفکر انتقادی طرح سئوالات مساله، نقد و بررسی راهحلها و یافتن جایگزینهاست (ترجمهی ابیلی، 1384).
کوتاه سخن این که، چنین به نظر میرسد بین متغیرهای اجتماعی از جمله سلامت اجتماعی با سبکهای هویت، یک ارتباط ضمنی وجود دارد. در تحقیق حاضر سه مدل متفاوت آزمایشی جهت بررسی نقش گرایش به تفکر انتقادی در ارتباط بین سبکها هویت و سلامت اجتماعی پیشنهاد شده است.
1-مدل اثر مستقیم: در این مدل فرض میشود که سبکهای پردازش هویت و تفکر انتقادی به طور مستقیم و مستقل با متغیر سلامت اجتماعی ارتباط دارند.
2- مدل اثر تعدیلکننده[11]: در این مدل فرض میشود قدرت و جهت ارتباط سبکهای هویت و سلامت اجتماعی با سطوح مختلفی از تفکر انتقادی تغیر میکند.
3- مدل اثر واسطهای[12]: فرض این مدل آن است که رابطهی بین سبکهای پردازش هویت و سلامت اجتماعی وقتی که اثر متغیر تفکر انتقادی کنترل شود به طور معنیداری تقلیل پیدا می کند(برزونسکی، 2004).
مروری در متونهای پژوهشی حاکی از آن است مطالعاتی که به بررسی و مطالعهی سه متغیر مطرح در پژوهش پرداخته باشد محدود است بنابراین ارائهی نتایج تحقیقاتی که در پی میآید ممکن است به طور مسقیم با موضوع تحقیق حاضر ارتباط نداشته باشد ولی در راستای سوابق محسوب می شود با توجه به ادبیات مورد بررسی در مورد متغیرهای سبکهای هویت، اثرآن برسلامت اجتماعی وابهام در نقش گرایش به تفکر انتقادی به عنوان زیر مجموعهای از حل مسئله، سوال این پژوهش آن است که، در ارتباط بین سبک های هویت و سلامت اجتماعی آیا تفکر انتقادی نقش دارد؟ در صورت وجود نقش برای تفکر انتقادی، آیا تفکر انتقادی در ارتباط بین سبکهای هویت و سلامت اجتماعی دارای نقش واسطهای یا تعدیلگر؟
[1] . Brooks & DuBois
[2]. Social well-being
[3] . Krtynr
[4] .Moral – developmental
[5] .Existentialist
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1398-07-05] [ 09:16:00 ق.ظ ]
|