کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


شهریور 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



جستجو



 



1-5-1- سوال اصلی:

 عوامل  اجتماعی موثر بر گرایش دانشجویان واحد تهران شرق برشبکه های اجتماعی مجازی کدامند؟

1-5-2- سوالات فرعی:

آیا بین سرمایه اجتماعی و گرایش دانشجویان واحد تهران شرق به شبکه های اجتماعی مجازی رابطه وجود دارد؟
آیا بین اعتماد به شبکه های مجازی و گرایش دانشجویان واحد تهران شرق به شبکه های اجتماعی مجازی رابطه وجود دارد؟
آیا بین میزان احساس صمیمیت در شبکه های مجازی و گرایش دانشجویان واحد تهران شرق به شبکه های اجتماعی مجازی رابطه وجود دارد؟
آیا بین میزان آگاهی از شبکه های مجازی و گرایش دانشجویان واحد تهران شرق به شبکه های اجتماعی مجازی رابطه وجود دارد؟
آیا بین پایگاه اجتماعی و گرایش دانشجویان واحد تهران شرق به شبکه های اجتماعی مجازی رابطه وجود دارد؟
فرضیات تحقیق:
1- بین سرمایه اجتماعی  و گرایش دانشجویان واحد تهران شرق به شبکه های اجتماعی مجازی رابطه وجود دارد.

2- بین اعتماد به شبکه های مجازی  و گرایش دانشجویان واحد تهران شرق به شبکه های اجتماعی مجازی  رابطه وجود دارد.

3- بین احساس صمیمیت در شبکه های مجازی  و گرایش دانشجویان واحد تهران شرق به شبکه های اجتماعی مجازی رابطه وجود دارد.

4- بین آگاهی از شبکه ها  و  میزان گرایش دانشجویان واحد تهران شرق به شبکه های اجتماعی مجازی رابطه وجود دارد.

5- بین پایگاه اجتماعی و گرایش دانشجویان واحد تهران شرق به شبکه های اجتماعی مجازی رابطه وجود دارد.

1-7-تعاریف مفهومی و عملیاتی متغیر های پژوهش:

1-7-1-تعریف مفهومی شبکه اجتماعی مجازی:

 شبکه اجتماعی یک ساختار متمرکز اجتماعی از گره ها می باشد که اغلب به عنوان فرد یا سازمان تشکیل شده است. این گروه ها، توسط یک یا چند نوع خاص از وابستگی به هم متصل می شوند. در تحلیل شبکه های اجتماعی گره ها، همان افراد درون شبکه ها هستند و رشته ها، روابط میان آنها است. در واقع یک شبکه اجتماعی نگاشتی از تمام رشته های مربوط میان گره ها است(احسان پوری و عقیلی، 1389: 30). شبکه اجتماعی مجازی زنجیره ای از ارتباطات و گره های شبکه اجتماعی یا حضور غیر فیزیکی افراد در یک محل مجازی است. در شبکه اجتماعی مجازی ارتباط افراد و سازمان ها یا گروه ها رو در رو و بدون واسطه نیست بلکه به ابزاری به نام اینترنت بستگی دارد. این روزها وقتی صحبت از شبکه اجتماعی در اینترنت می شود در واقع در حال صحبت از نوع مجازی و غیر قابل لمس شبکه ای از ارتباطات انسانی هستیم(فرجی، 1391: 3).

1-7-1-1-تعریف عملیاتی شبکه اجتماعی مجازی:

برای سنجش میزان استفاده از شبکه های مجازی(وایبر، وی چت، تانگو، لاین و.) از سوال باز استفاده می شودکه منظور مدت زمان استفاده در روز و مدت زمان آشنایی با شبکه مجازی ومیزان استفاده از انواع شبکه هاست.

1-7-2- تعریف مفهومی سرمایه اجتماعی[13]:

سرمایه اجتماعی شبکه بر منابع ابزاری و حمایتی موجود در شبکه ها که از طریق دستیابی به پیوندهای اجتماعی در دسترس فرد قرار می­گیرند و از این طریق فرد می تواند به طیف وسیعی از حمایت های گوناگون دسترسی یابد، اطلاق می گردد. سرمایه اجتماعی در سه بعد ویژگی‏های ساختی، ویژگی‏های تعاملی و ویژگی‏های کارکردی شبکه مورد بررسی قرار گرفته است. در بعد ساختی سرمایه اجتماعی شبکه، اندازه شبکه و ترکیب شبکه مطرح می‏شود که شاخص‏های این بعد می‏باشد. منظور از اندازه شبکه، تعداد افرادی است که فرد به طور غیررسمی در شبکه روابط خود با آن‏ها در تعامل و ارتباط است.منظور از ترکیب شبکه، نسبت‏های مختلف هر یک از اعضا در شبکه فردی می‏باشد که این متغیر از تعدادخویشاوندان دور و نزدیک، دوستان، همسایگان و همکاران ساخته شده است. در بعد تعاملی، فراوانی تماس افراد، شیوه تماس آن‏ها با هم و صمیمیت در رابطه به عنوان شاخص‏ها و مولفه‏های این بعد مطرح می‏باشند. منظور از فراوانی تماس، دفعات ارتباطی است که افراد با هر یک از اعضای شبکه خود دارند و اینکه هر چند وقت یکبار با آن‏ها در تماس و ارتباط می‏باشند. منظور از شیوه تماس، روش برقراری ارتباط با اعضای شبکه (شیوه‏های تماس رودررو و حضوری،تلفنی و اینترنت) و میزان برقراری ارتباط با اعضای شبکه مورد بررسی قرار خواهد گرفت. در بعد کارکردی سرمایه همان حمایت های دریافتی از اعضای شبکه و ارائه حمایت به آنها در قالب 4 نوع حمایت عاطفی، مشورتی، مصاحبتی، عملی و اطلاعاتی است (باستانی و صالحی هیکویی، 1386: 77).

 به اعتقاد کلمن[14] سرمایه اجتماعی بخشی از ساختار اجتماعی است که به کنشگر اجازه می دهد تا با استفاده از آن به منابع خود دست یاید. این بعد از ساختار اجتماعی شامل تکالیف و انتظارات، مجازی اطلاع رسانی، هنجارها و ضمانت اجراهایی است که انواع خاصی از رفتار را تشویق کرده یا منع می شوند(کلمن، 1383: 301-300).

1-7-2-1-تعریف عملیانی سرمایه اجتماعی:

 بر اساس تعریف مفهومی سرمایه اجتماعی را در سه بعد ویژگی‏های ساختی(تعدادخویشاوندان دور و نزدیک، دوستان، همسایگان و همکاران)، ویژگی‏های تعاملی(شیوه و فراوانی تماس) و ویژگی‏های کارکردی شبکه  و بعد کارکردی(حمایت های دریافتی از اعضای شبکه و ارائه حمایت در4بعدعاطفی، مشورتی، مصاحبتی، اطلاعاتی) در سطح رتبه ای و در قالب طیف لیکرت (خیلی کم، کم، متوسط، زیاد و خیلی زیاد) مورد سنجش قرار می گیرد.

1-7-3- تعریف مفهومی آگاهی:

آگاهی و سواد رایانه ای علم و توانایی شخص برای استفاده از رایانه ها و فناوری موثر می باشد. سواد رایانه ای همچنین ترجیحا به سطحی اطلاق می گردد که به راحتی بعضی افراد می توانند از برنامه های رایانه ای و قابلیت های دیگری که با رایانه ها ارتباط دارند استفاده نمایند و مجموعه مهارت‌هایی است که فرد را قادر می‌سازد نیاز اطلاعاتی خود را تشخیص دهد، با شناسایی منابع اطلاعاتی موجود به تدوین روش جستجو دراین منابع پرداخته و پس از انجام جستجو اطلاعات به دست آمده را ارزیابی کرده و به منظور تولید اطلاعات جدید پیوند لازم بین اطلاعات جدید را با دانش قبلی خود برقرار سازد(محمدی، 1388: 21). میزان آگاهی با استفاده از میزان توانایی استفاده از شبکه های مجازی و تولید پیام و آشنایی با نحوه کارکردها وآسیب ها و فواید شبکه های مجازی مد نظراست.

1-7-3-1- تعریف عملیاتی آگاهی:

سنجش آگاهی همان اندازه گیری توانایی و میزان آشنایی کاربران با انواع ترفندها و امکانات شبکه های مجازی(نحوه دانلود فیلم، آهنگ، عکس و کامنت گذاری، آشنایی با قابلیت و توانایی شبکه نحوه دخیره کردن و به اشتراک گذاری اطلاعات، آشنایی با فواید خدمات الکترونیک و مضرات استفاده از این شبکه و صاحبان اصلی آن) در قالب طیف لیکرت (خیلی کم، کم، متوسط، زیاد و خیلی زیاد) مورد سنجش قرار می گیرد.

1-7-4- تعریف مفهومی صمیمیت بین اعضای شبکه:

ادامه مطلب

سایت های دیگر :

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[شنبه 1399-03-03] [ 12:45:00 ق.ظ ]




      رشد جمعیت در شهرها و به ویژه در کلان شهرها مشکلات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و کالبدی فراوانی برای ساکنین به دنبال داشته است. تراکم جمعیت در این کلان شهرها سرطان­گونه و هزینه­های گسترش عمودی و افقی و نیز هزینه­های ناشی از حل مشکلات کلان شهرها نیز بسیار بود.

       در پاسخ به این مسائل، ایجاد شهرهای جدید[1] یکی از سیاست­های راه­حلی برای تعادل­بخشی و تمرکززدایی جمعیت کلان شهرها بود که توسط وزارت مسکن و شهرسازی در نیمه دوم سال 1360 در دست اقدام قرار گرفت. هدف این شهرها در طرح جامع شهرهای جدید جذب سرریز جمعیت تعریف شده است، هدفی که یکی از دغدغه­های مهم مدیریت این شهرها است و از مؤلفه‌های مهمی­که می‌تواند به این هدف کمک کند، رضایتمندی ساکنین از کیفیّت خدمات ارائه شده است.

       به عبارتی میزان جذب جمعیت در نوشهرها با باور مردم، نحوه استقبال متقاضیان و درجه مطلوبیّت خدمات شهری ارتباط دارد، از سوی دیگر پس از شروع اسکان، شهروندان شهر جدید متقاضی تمام خدمات، به صورت یک­جا و همزمان و با کیفیّت شهر مادر هستند، یعنی متقاضیان زمین و مسکن در شهرهای جدید، مسکن به هر شکلی را نمی‌خواهند و وجود حداقلی از تجهیزات شهری، مسکن متناسب و خدمات عمومی و رفاهی را خواستارند. بربی و وایز[2] معتقدند که یکی از عواملی که مردم از انتخاب شهرهای جدید احساس رضایت می‌کنند، ارضای هدف‌های عمده‌ای است که خانواده‌ها با نقل مکان به شهر جدید درصدد دستیابی‌ به آنها هستند (زبردست، جهانشاهلو،1386: 10-9).

 اما شواهد حاکی است که در این شهرها سرزندگی حلقه­ای مفقوده است. فقدان ارتباطات یا حتی نبود این ارتباطات با شدت پایین در فضاهای شهری شهرهای جدید، نشان از زوال زندگی شهری و روزمرگی روزافزون دارد. فضاهای عمومی، نیاز ذاتی شهروندان به برقراری روابط اجتماعی و ایجاد روابط چهره به چهره را در درون اجتماع و کالبد شهر فراهم نمی­آورد و وجود ساختمان­های خالی از سکنه ساده‎ترین راه برای تشخیص عدم سرزندگی در شهرهای جدید است.  بحران هویّت یا بی­هویّتی در شهرهای جدید از سایر مشکلاتی است که کیفیّت زندگی ساکنین را با چالش روبرو کرده است. طراحی شهری صرفاً در جهت تاًمین نیازهای فعلی ساکنین است و سطوح بالاتر نیازهای آنها را در نظر نگرفته است تا محیط مسکونی بتواند بستر مناسب و با کیفیّتی مطلوب فراهم کند. مبانی شکل­گیری شهر جدید به انسان و انگیزه­های سلسه مراتبی آن توجهی نکرده است.

یکی از عوامل دیگری که بر رضایت از کیفیّت زندگی شهروندان شهر جدید تأثیر به سزایی دارد سرمایه اجتماعی آنها است. به دلیل تحرک زیاد جمعیت در این شهرها مناسبات همسایگی و اعتماد متقابلی بین افراد شکل نمی­گیرد و افراد از میزان حمایت اجتماعی کمی برخوردارند. سطح همکاری و خودیاری و شرکت در شبکه­های اجتماعی به شدت پایین است و در نتیجه چنین شرایطی افراد علاقه­ای به مشارکت در حل مسائل اجتماعی ندارند و در نتیجه چنین شرایطی کیفیّت زندگی افراد و به تبع آن رضایت از کیفیّت زندگی پایین می­آید. احساس تعلّق به شهر در این شهرها کم است و فرد ارتباط مثبت با محیطی برقرار نمی‌کند. مجموعه عوامل مذکور کیفیّت زندگی و میزان رضایت شهرندان شهرهای جدید را پایین آورده است.

       رضایت از محل سکونت مبتنی است بر تصور فرد درباره­ی این قضیه که اجتماع محلی چقدر در جهت اهداف و نیازهای شخصی عمل می­کند و فرد تا چه حد در مواجهه با محل سکونت خرسند می­شوند و اینکه آیا نوعی احساس ارتباط اجتماعی وجود دارد یا نه (گلابی و همکاران،1392: 130).

      شاخص رضایتمندی سکونتی را می­توان به عنوان یک پیش­بینی­کننده کلیدی در زمینه ادراک‎های فردی از مفهوم «کیفیّت زندگی»، شاخص جابجایی سکونتی اولیه که نیازهای سکونتی را تغییر داده و بر تغییر محیط سکونت تأثیر می­گذارد، معیار سنجش برای ارزیابی میزان موفقیت ساخت و سازهای انجام شده به وسیله بخش­های خصوصی و عمومی و نیز ابزار سنجش ادراک­های ساکنان نسبت به کفایت نداشتن وضعیت فعلی محیط سکونت خود به منظور بهبود شرایط سکونتی آن­ها به کار برد (عبدالمحیط و همکاران[3]، 2010: 19).

        در دهه‌های گذشته، رضایتمندی ­در پژوهش‌های مرتبط با سنجش کیفیّت محیط در نواحی مسکونی مطرح شده است. در مطالعه‌ای که لانسینگ ومارانز[4] در سال 1969 انجام داده‌اند، رضایتمندی از معیارهای کلیدی سنجش میزان کیفیّت محیطی ­مطرح شد و بدین ترتیب کیفیّت محیط را این‌گونه تعریف کرده‌اند: یک محیط با کیفیّت بالا، احساس رفاه و رضایتمندی را به جمعیتش با ویژگی‌هایی که ممکن است فیزیکی، اجتماعی و یا سمبلیک باشد، منتقل می‌کند. بدین ترتیب از دیدگاه پژوهشگران مختلفی رضایتمندی به عنوان یک معیار عام برای سنجش کیفیّت محیط مطرح شده است، امّا اندازه‌گیری میزان رضایت از سکونتگاه پیچیده است و به عوامل بسیاری بستگی دارد (حاجی­نژاد و همکاران،1390: 134).

       برخی از محققان بر رضایت از زندگی ­به عنوان مؤلفه اصلی کیفیّت زندگی تأکید می‌کنند و چهار نوع رضایت از زندگی را بر می‌شمارند:1-رضایت ناشی از داشتن[5] که متأثر از میزان برخورداری افراد از امکانات است. 2- رضایت ناشی از ارتباط[6] که معطوف به روابط اجتماعی است. 3- رضایت ناشی از بودن[7] که پنداشت فرد نسبت به خویشتن و تعریف از کیستی خود بوده و دلالت بر معناداری و کنترل بر زندگی ‌خود در مقابل از خود بیگانگی دارد.4- رضایت ناشی از اقدام و عمل[8] که بیشتر معطوف به چگونگی گذراندن زمان در قالب اوقات فراغت می‌شود (شاه آبادی، براتی؛1390: 35).

      میل به بهبود کیفیّت زندگی در یک مکان خاص یا برای یک شخص خاص یا گروه خاص تمرکز اصلی برنامه‌ریزان است. بهبود کیفیّت امر ساده­ای نیست بلکه رضایت انسانی از ویژگی‌های مختلف شهری ­از قبیل حمل و نقل، کیفیّت فضاهای عمومی، فرصت‌های­ تفریحی، الگوهای ­استفاده از زمین، تراکم جمعیت و ساختمان، سهولت دسترسی برای کالاهای ­اساسی، و همچنین ویژگی‌های اجتماعی ­مانند حفاظت از بهداشت عمومی، امنیت، آموزش و پرورش، انسجام اجتماعی، ترویج برابری ­و احترام به تنوع و هویّت فرهنگی، افزایش دسترسی برای افراد معلول، حفظ ساختمان‌های تاریخی، هنری، معنوی، مذهبی و فرهنگی قابل توجه، ترویج تنوع فضایی، می‌باشد (سراج الدین و همکاران[9]، 2013: 88).

       در حالیکه توافق جمعی درباره کیفیّت زندگی وجود ندارد، چندین تعریف از کیفیّت زندگی معنای کلی این واژه را نشان می­دهد:1.مرحله­ای که در آن یک فرد از فرصت­های مهم زندگی­اش لذت می­برد 2. محصول اثر متقابل میان شرایط اجتماعی و بهداشت، اقتصادی و زیست­محیطی که بر توسعه انسانی و اجتماعی مؤثر است 3. احساس سلامتی، رضایت ناشی از عومل محیط خارجی (محمد مصطفی[10]، 2012: 256).

       کیفیّت زندگی به وسیله سازمان جهانی بهداشت به عنوان ادراک فرد از موقعیت در زندگی­اش در محیط فرهنگی و نظام ارزشی که زندگی می‌کند و در رابطه با اهداف، انتظارات، استانداردها و نگرانی‌ها تعریف می‌شود. کیفیّت زندگی سازمان جهانی بهداشت مفهوم گسترده‌ای است که شامل سلامت جسمانی، وضعیت روانی، سطح استقلال، روابط اجتماعی، اعتقادات شخصی و روابط آنها با ویژگی‌های زیست محیطی برجسته می‌باشد (لی[11]،2008: 1207).

      لیو[12] (1976) کیفیّت زندگی را « عنوانی جدید برای مفهوم قدیمی مادی و روانی مردم در محیط زندگی خود» توصیف کرده است و می‌گوید به تعداد همه انسان‌ها می‌توان کیفیّت زندگی را تعریف کرد. او سه رویکرد را در بررسی مفهوم کیفیّت زندگی ارائه می‌دهد:1- تعریف کیفیّت زندگی بر اساس عناصر تشکیل دهنده آن مانند شادکامی، رضایتمندی، ثروت، سبک زندگی و غیره 2-کیفیّت زندگی از راه بکارگیری شاخص‌های عینی و ذهنی اجتماعی مانند تولید ناخالص داخلی، بهداشت، شاخص رفاه، شاخص آموزش و غیره 3- تعریف کیفیّت زندگی ‌بر اساس ‌تعیین متغیرها یا عوامل مؤثر بر کیفیّت زندگی و توجه به زمینه‌ها و شرایطی ‌که درآن، سطح کیفیّت زندگی‌تعیین می‌شود (نوابخش،1391: 68).  

       در ایران برای نخستین بار موضوع کیفیّت زندگی در دومین سمینار ملی رفاه اجتماعی که از سوی دبیرخانه شورای عالی رفاه اجتماعی در سال 1355 برگزار شد مطرح گردیده است. در این سمینار 5 کمیته در زمینه های مختلفی فعالیت داشتند که کمیته سیاست­های رفاهی و کیفیّت زندگی یکی از آنها بوده است (فرخی،1386: 10).

      مطالعات انجام شده در ایران در حوزه کیفیّت زندگی حاکی است که نارضایتی در حوزه امکانات تفریحی، احساس امنیت، خدمات بهداشتی و درمانی و خدمات ارتباطی و حمل و نقل به ترتیب؛ 70 درصد،34 درصد، 50 درصد و 52 درصد است (پوراحمد و همکاران،1390) وکمترین میزان رضایتمندی در متغیرهای دسترسی و هزینه­های مجتمع­های سکونتی قابل مشاهده است (رفیعیان و همکاران،1389). میزان نارضایتی شهروندان در پرند از حمل و نقل عمومی، امنیت شهر، امکانات آموزشی، امکانات و فضاهای ورزشی به ترتیب 44 درصد، 42 درصد، 49 درصد و 51 درصد است ( عباس‎زاده،1390). آمارهای کشورهای خارجی نیز نشان­دهنده قیمت بالای مسکن، ضعف توسعه مرکز خرید و سیستم حمل و نقل عمومی ناکافی و مقرون به صرفه، خدمات نامناسب آموزشی، بهداشتی، امکانات فرهنگی و تفریحی در شهرهای جدید است ( صدیق مصطفی، حجازی[13]،2013: 13).

هم­اکنون با این­که در ایران شهرهای جدید به منظور تمرکززدایی از مادرشهرها ایجاد شده­اند، لیکن به نظر می­رسد که بسیاری از آنها، از جمله شهر جدید صدرا و عالیشهر، نتوانسته­اند در تحقق اهدافی که به آن منظور طراحی شده­اند، موفقیت چشمگیری داشته باشند. از جمله مسائل و مشکلات موجود در این دو شهر، می­توان به نبود اشتغال، جذب و ماندگاری جمعیت، وابستگی به مادر شهر، نبود زیرساخت­ها و تجهیزات شهری، کمبود خدمات درمانی، مشکلات کالبدی و آموزشی، حمل و نقل عمومی، عدم تعلّق  شهروندان و احساس امنیت پایین، بی­

ادامه مطلب

سایت های دیگر :

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:44:00 ق.ظ ]




طول جنگ هشت ساله سخن می‌گویند. 550 هزار مادر و همسر شهید، جانباز و آزاده نیز داریم( جام جم، 1393) که زندگی همه این افراد دستخوش آسیب‌های ناشی از جنگ شده و در واقع قربانیان جنگ هستند.

اعتیاد از جمله مسائل دیگری است که در کشور قربانی می‌گیرد و زنان در آن جایگاه خاصی دارند. وجۀ زن معتاد و میزان پذیرش وی در جامعه و خانواده به مراتب خدشه پذیرتر از مرد معتاد است. زن معتاد مایه آبروریزی خانواده بوده و انگ‌های دیگری نیز به راحتی به او چسبانده می‌شود. به راحتی طلاق داده می‌شود و از خانواده طرد می‌گردد. زن چه خودش درگیر اعتیاد باشد و چه همسرش در نهایت خود را قربانی آن می‌داند، زیرا مجبور است مشکلات ناشی از اعتیاد نظیر بیکاری، فقر و غیره را در زندگی تحمل کند.

تصادف‌های جاده‌ای از دیگر آسیب‌هایی است که در کشور به صورت عمومی وجود دارد. در طول 10 سال گذشته، 235050 (دویست و سی و پنج هزار و پنجاه)نفر بر اثر تصادفات رانندگی در کشور جان باختند و 2221000 (دو میلیون و دویست و بیست و یک هزار) نفر نیز مجروح شدند(رجانیوز1393). زنان به طور مضاعف از تصادف‌های جاده‌ای آسیب می‌بینند. در تصادف‌های جاده‌ای چه خود زن آسیب دیده باشد و چه همسر و فرزندش، زن قربانی تصادف است. وقتی زن‌ها دچار نقص عضو و یا آسیب‌های جسمی‌شدید می‌شوند کافی است که این مشکل شش‌ماه طول بکشد، قوانین حمایت از خانواده به مرد به راحتی اجازه تعدد زوجات را می‌دهد. تازه این در مواردی است که مرد مسئولیت پذیری و وجدان بیشتری داشته باشد و به دلیل نقص عضو زن را طلاق ندهد و زن بی‌سرپناه و بی‌درآمد به حال خود رها نشود! در مواردی که مرد آسیب می‌بیند در اکثر موارد زن تا پایان عمر از مرد آسیب دیده پرستاری می‌کند و اگر مرد خانواده فوت شود، باز هم این زن است که با آن اندیشه و احساس خاص زنانه‌اش می‌ماند و از کیان خانواده دفاع می‌کند و بچه‌ها را بزرگ می‌کند و وقتی پای گفتگویش می‌نشینی خود را قربانی تصادف‌های جاده‌ای می‌داند، و باز هم  این فکر در ذهنتان خطور می‌کند آیا همه زن‌ها در اینگونه موارد یکجور فکر می‌کنند؟ 

در بازجویی‌ها، دادگاه‌ها و زندان‌ها کم نیستند قضات و بازجوها و کارکنان سازمان زندان‌ها و قوۀ قضائیه که در کار خود با زنان مجرمی سر و کار دارند که در جواب تمام حرف‌ها و نقدها یک جمله جواب می‌دهند«مادر نیستی که بفهمی، باید مادر باشی جگرگوشه‌ات دچار مشکل باشد تا بفهمی»(ابراهیمیان 1393) وقتی زنان در رفت و آمدها و گفتگوهای خود چنین بیان می‌کنند که«باید زن باشی، چادری باشی، در این شهر زندگی کنی، رانندگی کنی، بچه داشته باشی، کار کنی، درس بخوانی و همسر باشی و بروی و بیایی تا یاد بگیری که زن بودن در این شهر چقدر سخت است و باید همه جوره زنانگی‌ات را حفظ کنی تا بتوانی بین همۀ این‌ها توازن برقرار کنی و خودت و حیثیتت را هم حفظ کنی»(مصاحبه شماره45) در پای چنین زندگی‌ای فقط و فقط یک اندیشۀ زنانه با امضای زنانه وجود دارد که سبک‌زندگی خود را می‌طلبد. سبک‌زندگی‌ای که متفاوت از سبک‌زندگی و اندیشۀ مردانه است.

نظریه‌های متفاوتی حول محور سبک‌زندگی وجود دارد از ماکس وبر تا زیمل و وبلن و بوردیو و سایر نظریه‌پردازان که همگی به شیوه‌های مصرف و ذائقه‌های افراد و طبقات اجتماعی و غیره تأکید داشتند. سبک‌زندگی مستلزم مجموعه‌ای از عادت‌ها و جهت‌گیری‌ها  است. بنابراین برخوردار از نوعی وحدت است که علاوه بر اهمیت خاص خود از نظر تداوم امنیت وجودی، پیوند بین گزینش‌های فرعی موجود در یک الگوی کم و بیش منظم را تأمین می‌کند (گیدنز، 1382، ص121). باسرمن[2] سبک‌زندگی را الگویی از مصرف می‌داند که دربردارندۀ ترجیح‌ها، ذائقه و ارزش‌هاست. هم‌چنین«ارل[3]»آن را الگویی فردی از گزینش‌ها و فعالیت‌ها تعریف کرده و مایک فدرستون اشاره می‌کند که واژه‌ی سبک‌زندگی در درون فرهنگ معاصر، به نوعی فردیت، ابراز وجود و خودآگاهی سبک‌گرایانه اشاره دارد. به زعم فدرستون بدن، لباس‌ها، طرز بیان، فراغت، ترجیحات خوردن و نوشیدن، خانه، اتومبیل، انتخاب محل برای تعطیلات و غیره به عنوان شاخص‌های سبک‌زندگی به حساب می‌آید (ربانی، 1387‌:45). به باور گیدنز شیوۀ زندگی مجموعه‌ای کم و بیش جامع از عملکردهاست که فرد آن‌ها را به کار می‌گیرد؛ چون نه‌تنها نیازهای جاری او را برآورده می‌سازند، بلکه روایت خاصی را هم که وی برای هویت شخصی خود برگزیده است در برابر دیگران متجسم می‌سازد (گیدنز، 1377‌:120).

با توجه به آن‌چه گفته شد به نظر می‌رسد زنان سبک‌زندگی خاص خود را برمی‌گزینند که با توجه به وضعیت جسمی و بیولوژیکی، خاصیت مادر بودن و عادات و عرف در جامعه با مردها تفاوت‌هایی دارد. زن بودن و اندیشه زنانه به تنهایی کافی است که سبک‌زندگی‌‌ای را برگزیند تا هم به او احساس امنیت دهد، هم نیازهای جاری او را برآورده کند و هم یک روایت خاص از هویت شخصی او ارائه دهد. به نظر می‌رسد در بسیاری موارد همان سبک‌زندگی خاص زنانه که یک اندیشه زنانه در پس آن است و نیازهای خاص زنان خود عاملی می‌شود برای قربانی‌شدن ایشان.  و دوباره لازم است اینجا تأکید شود که قربانی‌شدن به مفهوم جامعه شناختی آن مد نظر است نه آنچه در قوانین جزایی تحت عنوان قربانی در مقابل مجرم قرار می‌گیرد. از طرفی زنان ایران شرایط خاص خود را دارند. کشور ما کشوری اسلامی است که پوشش زنان و قضاوت‌های عوام در خصوص انواع پوشش و حجاب زنان احتمالاً ترجیح‌ و سبک‌های مختلفی را در زندگی زنان رقم می‌زند. از طرفی شهر تهران کلان شهری است که گمنامی مد نظر زیمل در آن به راحتی مشاهده می‌شود. افراد در آن زندگی می‌کنند هر روز با وسایل نقلیه عمومی رفت آمد می‌کنند بدون اینکه یکدیگر را بشناسند. آدم‌ها در شهرهای بزرگ گمنامند و گمنام زندگی می‌کنند. زنان شهر تهران نیز از این قضیه مستثنی نیستند. با عنایت به آنچه گفته شد و با توجه به تمامی این شرایط آیا می‌توان دسته‌بندی‌ای برای سبک‌زندگی زنان شهر تهران ارائه کرد؟ چه نوع سبک‌زندگی‌ای زنان را مساعد قربانی‌شدن می‌کند؟ اصلاً زنان پایتخت قربانی‌شدن را چگونه تعریف می‌کنند و اگر خود را قربانی می‌دانند قربانی چه چیزهایی معرفی می‌کنند؟ پاسخگویی به این سؤالات فقط با یک روش ژرفانگر و موشکافانه امکان‌پذیر است. روش تحقیقی که بتوان به واسطه آن در عمق مسئله غور کرد، همه جوانب را دید و ارتباطات آن را درک کرد روشی کیفی است. روشی که تک بعدی به موضوع ننگرد، به دنبال چگونگی پدیده باشد و محقق را محدود به یک نگاه سطحی نکند. به همین جهت روش انجام این پژوهش کیفی انتخاب شد، تا محقق به واسطه آن بتواند از تکنیک‌های مختلف بهره برده و در اعماق نظرات و دیدگاه‌های زنان در خصوص سبک‌زندگیشان غوطه‌ور شود. انواع سبک‌زندگی زنان را به اعتبار گفته‌های خودشان دسته‌بندی کند و از چند و چون آن اطلاع یابد. یکی دیگر از دلایل انتخاب روش کیفی برای انجام این پژوهش، باز بینی مفهوم قربانی‌شدن به استناد تجربۀ زیستۀ زنان است. چرا که به نظر می‌رسید شناخت قربانی‌شدن با یک نگاه جامعه‌شناختی و متفاوت از جرم‌شناختی نیاز به یک تحقیق با روشی کیفی دارد، و فقط با این روش می‌شد رابطۀ سبک‌زندگی با قربانی‌شدن را جستجو کرد. لذا ماهیت موضوع و مسئلۀ تحقیق ایجاب می‌کرد که روش کیفی برای انجام این پژوهش به کار گرفته شود.

سؤالات تحقیق
سؤال اصلی:

چه رابطه ای بین سبک‌زندگی و قربانی‌شدن زنان وجود دارد؟

سؤالات فرعی:

سبک‌زندگی زنان چگونه است؟
درک و تصور زنان نسبت به قربانی‌شدن چگونه است و چه تعریفی از قربانی‌شدن دارند؟
زنان چه تجربه‌ای از قربانی‌شدن دارند؟
زنان معمولاً از چه چیزهایی ‌می‌هراسند وچرا؟
آیا زنان قائل به رابطه‌ای بین سبک‌زندگیِ خود و احتمال قربانی‌شدن هستند؟
احتمال قربانی‌شدن در چه نوع سبک‌زندگی بیشتر است؟
تبعات ترس و قربانی‌شدن بر زندگی زنان توسط خود آن‌ها چگونه توصیف می‌شود؟
زنان برای کاهش ترس و مقابله با قربانی‌شدن از چه راهکارهایی بهره می‌گیرند؟
اهمیت موضوع

مردم و اندیشمندان به بینش جامعه شناختی نیاز دارند؛ زیرا این بینش، افراد را قادر می‏سازد که در ورای مسائل شخصی به ریشه‌های اجتماعی مسائل پی ببرند. آن‌ها هنگامی قادرند مفهوم زندگی را درک و سرنوشت خود را دریابند که خویش را در متن عصر خود قرار دهند و از وضع مردم دیگر- که در شرایط مشابه قرار دارند – آگاهی داشته باشند. این بینش به ما یاری می‌دهد تا بتوانیم تاریخ جامعه و سرگذشت فردی و روابط میان آن‌ها را درک کنیم(سی رایت میلز 1381). یقیناً نرخ قربانی‌شدن برای همۀ افراد یکسان نیست، به‌سخن دیگر، همان‌طور که ارتکاب جرائم به صورت نرمال توزیع نمی‌شود، قربانی‌شدن نیز چنین است. احتمالاً بعضی از افراد بیشتر از بعضی دیگر قربانی جرائم و یا عوامل خطر ساز می‌شوند و آنچه در قربانی‌شدن، اهمیت می‌یابد قبل از نگاه به مجرم، انگیزۀ وی و شرایط آسیب‌زا،  نگاه به قربانی و سبک‌زندگی او است. مطالعۀ سبک‌زندگی و رابطه آن با احتمال قربانی‌شدن می‌تواند دلالت‌های مهمی‌برای پیشگیری از وقوع جرم و برنامه‌ریزی اجتماعی داشته باشد و همین امر، اهمیت انجام این پژوهش را دو‌چندان می‌کند. از طرفی حفظ احساس امنیت زنان می‌تواند جهت حضور هرچه بهتر و مفیدتر و مناسب‌تر زنان در عرصه‌های اجتماعی  لازم باشد. لازم است که زنان بدانند چه نوع سبک‌زندگی‌ای آن‌ها را در معرض خطر قربانی‌شدن قرار می‌دهد و برای پیشگیری از آن 

ادامه مطلب

سایت های دیگر :

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:44:00 ق.ظ ]




اهمیت است:

1- تغییر جایگاه استفاده از اینترنت و شبکه‌های اجتماعی اینترنتی در سرانه مصرف اعضای شبکه‌های اجتماعی اینترنتی به خصوص زنان

2- تغییر نمادهای فرهنگی ناظر به شیوه زندگی در نتیجه عضویت و حضور در شبکه‌های اجتماعی اینترنتی که مواردی نظیر سبک پوشش زنان، ادبیات زنان افراد و شیوه برقراری ارتباط با دیگران را شامل می‌شود.

زنان در جامعه ایرانی از آسیب پذیرترین اقشار جامعه هستند، زنان ایرانی به دلیل محدویت ها در سبک زندگی گرایش خاصی به شبکه های اجتماعی پیدا کرده اند. به نظر می رسد دلیل گرایش زنان در ایران به شبکه های اجتماعی کمی متفاوت تر باشد به همین دلیل ضروری است برای توصیفی از چگونگی بازنمایی پوشش زنان کاربر شبکه های اجتماعی فیس بوک با استفاده از شاخص های سبک زندگی و پوشاک به تحقیق در این خصوص پرداخته شود.

1-3- اهداف تحقیق

1-3-1- هدف اصلی

هدف اصلی این تحقیق مطالعه نوع  پوشش ارائه شده ازخود کاربران زن شبکه اجتماعی فیس بوک است.

 1-3-2- اهداف فرعی

شناسایی نحوه پوشش کاربران زن ایرانی در فضای مجازی

شناسایی نحوه سرگرمی کاربران زن ایرانی در فضای مجازی

شناسایی نحوه زندگی کاربران زن ایرانی در فضای مجازی

1-3-3-اهداف کاربردی:

مقایسه موارد و مسائل  و مشکلات حریم خصوصی در فضای  مجازی با حریم خصوصی معیار و ارائه واقعیت ها

ارائه راهکارهای بهبود حریم خصوصی در شبکه های اجتماعی

1-4- سؤالات تحقیق

سبک مدیریت بدن و اندام کاربران زن ایرانی در شبکه های اجتماعی مجازی چگونه است؟
آیا بین مدیریت بدن کاربران زن شبکه های اجتماعی و نوع پوشش تفاوت معنا داری وجود دارد؟
آیا بین میزان سرمایه فرهنگی(موسیقی، کتاب) کاربران زن ایرانی شبکه های اجتماعی و پوشش (مو، مدیریت بدن، لباس )تفاوت معنا داری وجود دارد؟
آیا سرمایه فرهنگی کاربران زن ایرانی شبکه های اجتماعی بر مدیریت بدن آنان اثرگذار است؟
آیا سرمایه فرهنگی کاربران زن ایرانی شبکه های اجتماعی بر نوع پوشش آنان اثرگذار است؟
1-5– تعریف مفاهیم تحقیق

سبک زندگی: سبک زندگی به معنای مجموعه­ای از انتخاب­های ذوقی و الگوهای خرید و مصرف در زندگی روزمره است. سبک زندگی از یک سو متاثر از جایگاه طبقاتی افراد است اما از سوی دیگر از ساختار طبقاتی فراتر می­رود و منش و شیوه زندگی افراد را در زندگی روزمره شامل می­شود. این منش متاثر از آموزش­های فرهنگی، اجتماعی افراد است که ذائقه و سلائق اجتماعی آنها را شکل می­دهد. سبک­های زندگی مجموع‌های از طرز تلقی­ها، ارزش­ها، شیوه­های رفتار، حالت­ها و سلیقه­ها در هر چیزی از انتخاب موسیقی گرفته تا انتخاب شبکه تلویزیون و دکوراسیون و فرش کردن خانهرا در بر می­گیرد (فاضلی، 58:1382).

 سرمایه فرهنگی: سرمایه فرهنگی به معنای انباشتی از تجربه­های فرهنگی است که در پیشینه خانوادگی و فعالیت­های فرهنگی افراد به دست می­آید. بوردیو سرمایه فرهنگی را در یک سیستم مبادله­ای شامل دانش فرهنگی انباشته­ای می­داند که سبب اعتبار، قدرت و مقام می شود.سرمایه فرهنگی، مجموعه ای از ثروت‌های نمادین است که از یک‌سو به معلومات کسب‌شده‌ای باز می‌گردد که حالت درونی شده به خود می‌گیرند؛ از سوی دیگر به شکل مالکیت میراث فرهنگی (تابلوها، کتاب‌ها، واژه‌نامه‌ها،ابزارها، ماشین‌ها، .) جلوه می‌کند (شویره و فونتن، 1385: 98).

شبکه های اجتماعی: فضای مجازی مجال شکل‌گیری اجتماعات جدید از کاربران را فراهم می‌کند. از زمان تونیس و تلاش او برای تعریف دو گونه تجمع انسانی یعنی «اجتماع» در مقابل «جامعه» (گزلشافت و گمنشافت) به بعد همه متفکران علوم اجتماعی و فرهنگی «رو در رو بودن»، «محدودیت تعداد»، و «ابتناء بر روابط عاطفی و نه روابط عقلانی را از خصائص بنیانی» اجتماع عنوان کرده‌اند. هر چند روابط کاربران فضای مجازی تفاوت‌ای با واسطه‌است و نه رو در رو، بسیاری از مطالعه کنندگان اینترنت تمایل دارند از اصطلاح «اجتماع» برای اشاره به جمع کاربران استفاده کنند. در این میان تلاش‌های متعددی در حال انجام است تا حوزه و دامنه معنایی کاربردهای جدید این اصطلاح را برای اشاره به تجمعات کاربران فضای مجازی، روشن سازد. ازجمله می‌توان به تلاش‌های خانم شلینی ونچرلی اشاره کرد.(کاستلز، 2007 الف360)

تعاریف عملیاتی:

ادامه مطلب

سایت های دیگر :

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:43:00 ق.ظ ]




منابع مختلف با واژه­هایی چون خوشحالی[2]، رضایت از زندگی، احساسات مثبت[3]، زندگی معنادار[4]، رفاه[5] و واژه­هایی اینچنین بیان شده است (صادق و نصرآبادی، 1388 : 2). طرد اجتماعی نیز، به عنوان آسیبی که متوجه زنان سرپرست خانوار می­باشد، عبارت است از محرومیتی طولانی مدت که به جدایی از جریان اصلی جامعه می­انجامد. در واقع طرد محرومیتی چندوجهی است که برای فهمیدن و سنجیدن رابطه افراد در حوزه­های متفاوت جامعه به کار می­رود. طرد به عنوان یک صورت­بندی جامع­تر، اشاره دارد، به فرایند پویای ممانعت از ورود کامل و جزئی، به هر گونه نظام اجتماعی، اقتصادی، سیاسی یا فرهنگی که انسجام اجتماعی اشخاص در جامعه را تعیین می­کند( فلوتین، 2006: 58 ). اما تعریف طرد بدون در نظر گرفتن زمینه­ها و شرایطی که در آن طرد رخ می­دهد از دقت و جامعیت کافی برخوردار نیست زیرا عوامل تأثیرگذار بر طرد اجتماعی بر حسب شرایط افراد مطرود متفاوت است. بنابراین شناسایی زمینه­هایی که باعث طردشدگی زنان سرپرست می­شود از جمله مسائل مهمی است که باید مورد بررسی قرار گیرد در این زمینه باید اذعان داشت، مسائلی نظیر تضعیف و گسیختگی پیوندهای اجتماعی، ضعف شبکه­های حمایتی، انزوا، مشارکت ناکافی، حاشیه­ای شدن و عدم تعلق است که بستر طردشدگی این زنان را فراهم کرده است. در حالی که اتصالات شبکه­ اجتماعی، مشارکت اجتماعی، فعالیت اجتماعی تحت عنوان فعالیت­های گروهی، سطح شادی و دیگر عواطف مثبت را افزایش می­دهد (کوپر[6]،2011، خوش فر،1392: 285). از آنجا که این گروه از زنان تقریباً از تمام این موارد محرومند بنابراین به نظر می­رسد با کاهش احساس شادمانی مواجه هستند. با توجه به اهمیت ارتباط میان طرد اجتماعی و عوامل ایجاد کنندۀ آن با احساس شادمانی در میان زنان سرپرست خانوار و همچنین با توجه به روند روبه رشد میزان این زنان، در این نوشتار به مسأله­ی شادمانی با توجه به شرایط و زمینه­های طردشدگی جمعیت هدف پرداخته شده است.

1-2. طرح مسأله:

شادمانی به عنوان، یک هیجان خوشایند و مثبت، همچنین به دلیل قابلیت بسترسازی گسترده­ای که در فرایند رشد فرد و توسعه­ی جامعه فراهم می­آورد، بسیاری از  جوامع را به شناخت و ایجاد شرایط مناسب زمینه­ساز خود ترغیب می­نماید. زیرا شادمانی به عنوان نتیجه شرایط مطلوب اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه، فعالیت­های مفید انسانی را برمی­انگیزد، خلاقیت را تقویت می­کند؛ روابط اجتماعی را تسهیل می­نماید؛ مشارکت سیاسی – اجتماعی را رونق می­بخشد؛ موجبات حفظ سلامتی عاطفی، روانی، جسمی و امیدواری را فراهم می­ آورد(آل یاسین،1380: 8)؛ احساس امنیت، رضایت، آرامش و قدرت تصمیم­گیری را در افراد تقویت می­کند (مایرز[7]،2002: 80 و پترسون[8]،2000: 45). از آنجا که شادمانی از یک سو متأثر از ساختارهای جامعه بوده و از دیگر سوی تأثیر گذار بر فرآیند توسعه و تعالی جامعه است، در نیمه­ی  قرن 20 به عنوان یک موضوع میان­رشته­ای مطرح شد و هر رشته­ای، دیدگاه خاصی از شادمانی را گسترش داده است. همچنین در این راستا برخی مطالعات فراملیتی نیز به انجام رسیده است. نتایج آمار و ارقام پژوهش­های مربوط به شادمانی در سطح بین المللی نشان می­دهد که میزان شادمانی افراد در وضعیت کنونی ایران پایین  می­باشد. برای مثال نتیجۀ موج چهارم پیمایش ارزش­های جهانیان اینگلهارت نشان داده که میانگین سطح شادمانی نمونۀ ایران از میان 69 کشور در رتبۀ 61 قرارد دارد(اینگلهارت، 1373). همچنین می­توان به پژوهشی که مینکو[9] در سطح بین المللی به انجام رسانده نیز اشاره کرد که در آن، شاخص شادی کشورها، محاسبه و نشان داده شده در این پژوهش میزان شادی ایرانیان در طول سال­های 1997 ـ 2007، در بین 97 کشور دارای رتبه 56 است که از متوسط پایین­تر می­باشد(مینکو، 2009: 163). بر اساس نتایج گزارش، شادی جهانی در سال 2013 ایران با نمره 604/4 در مقیاس 0 تا 100 در بین 156 کشور مقام 115 را به دست آورده است. همچنین نتایج همین گزارش نشان داد که شادمانی ایرانیان نسبت به دوره سال­های 2005  تا 2007، 677/0 کاهش داشته است(هلیول، 2013). در آخرین گزارش منتشر شده از سوی مؤسسه تحقیقات گالوپ در ژوئن 2014 وضعیت شادمانی 138 کشور دنیا بررسی شد. نتایج این گزارش با نرخ پایین شادمانی در ایران نشان داد که وضعیت شادمانی در ایران از میان 138 کشور رتبه ماقبل آخر، و بعد از عراق قرار می­گیرد و در این زمینه یکی از آسیب پذیرترین کشورهای دنیاست (پایگاه رسمی مؤسسه گالوپ، 2014). همان­طور که مشاهده می­شود وضعیت شادمانی بین ایرانیان چندان مطلوب نبوده و این نقضان می­تواند مانعی جدی در راه شکوفایی استعدادهای فردی و توسعه و پیشرفت کشور قلمداد شود. از آنجا که جامعه­شناسان شادمانی را به عنوان یک وضعیت اجتماعی بازمی­شناسند بنابراین می­توان این پدیده را یک مسأله اجتماعی بشمار آورد، به طور معمول، شادمانی به عنوان یک پدیدۀ ناب روان­شناختی و فردی تعریف می­شود؛ در حالی که جامعه­شناسان، حالات فردی­ای همچون شادمانی را دارای مبنایی اجتماعی می­دانند(گالاتزر،2000: 52-53). سی‌ رایت‌ میلز مسأله اجتماعی را مشکلی می‌داند که بسیار شایع باشد و جمعیت کثیری از افراد یک جامعه با آن مواجه باشند. وی می‌گوید: اگر در یک شهر 100 هزار نفری تعداد کمی از افراد بیکار باشند، این یک گرفتاری خصوصی است‌، اما بدیهی است در جامعه‌ای با 50 میلیون نفر شاغل، اگر 15 میلیون نفر بیکار باشند ما با مسأله اجتماعی مواجه هستیم (میلز، 1360، 24). همان­طور که مشاهده شد آمارها و ارقامی مذکور حاکی از کاهش شادمانی و پیامدهای گسترده این مشکل و شایع بودن آن در جامعه امروز ما به عنوان یک مسأله اجتماعی است که فراتر از یک گرفتاری خصوصی می­باشد‌. به اعتقاد برخی از کارشناسان، جامعه ما از کمبود یا حتی در مواردی از نبود این احساس در رنج است و هم­اکنون نشانه­های صریحی از کمبود شادی و طراوت در افراد جامعه به چشم می­خورد(طاهریان، 1381: 4). بنابراین لزوم توجه به این پدیده و مطالعه بافت­های اجتماعی ـ فرهنگی مؤثر بر آن درمیان گروه­های مختلف ایران، ضرورت می­یابد. از آنجا که مطالعه گروه­ها و قشرهای مختلف بیان­گر آن است که سهم زنان از این احساس و پیامدهای مثبت آن بسیار اندک است. در نتیجه مطالعه این قشر ضرورتی ویژه می­یابد. چرا که شادمانی زنان یکی از اساسی­ترین بحث­های حوزه توسعه در کشورهای پیشرفته جهان است، زنان علاوه بر این که حدود نیمی از جمعیت کشور و بخش مهمی از جمعیت فعال اقتصادی هستند که می­توانند سهم به سزایی در توسعه اقتصادی – اجتماعی ایفا کنند، خود ستون ایجاد مهر و شادی و محبت در خانواده بوده و از این­رو در صورت ارتقاء سطح شادمانی زنان می­توان این انتظار را داشت که سطح شادمانی خانواده و بویژه نسل جدید نیز با تعدیل مثبت روبرو گردد. اما متأسفانه زنان به دلیل حساسیت­های روحی و عاطفی بیشتر از مردان در معرض آسیب­های روانی قرار دارند. زنان اگر چه نسبت به مردان طول عمر بیشتری دارند اما در مقایسه با مردان بیشتر در معرض خطر اختلالات روانی از جمله افسردگی، اضطراب، نگرانی و اختلالات اشتها . هستند(دیوکی[10]،2007). طبق مطالعات انجام شده، شیوع بیماری­های روانی بخصوص افسردگی و اضطراب در زنان ایرانی 5/2 برابر مردان ایرانی است(احمدی و همکاران، 2006). در تحقیقی که توسط سلطانی نسب با هدف« بررسی احساس شادمانی زنان 25 تا 35 ساله تهران» انجام گرفت، شادمانی زنان تهرانی، با میانگین نمره 5/35 از سطح متوسط نیز کمتر بوده، بدین معنی که در سطح پایینی قرار دارد(سلطانی­نسب،1393). همچنین صاحب­نظران داخلی بر پایین بودن سطح شادمانی در میان زنان ایرانی تأکید می­ورزند و نسبت به پیامدهای ناگوار این امر هشدار می­دهند(شکربیگی، 1393: در گفتگو با ایسنا). کما اینکه، از جمله گروه­های به شدت آسیب­پذیر زنان که در این زمینه می­توان به آن اشاره کرد، زنان سرپرست خانوار می­باشد، که عواملی چون طلاق، فوت، اعتیاد همسر و یا از کارافتادگی وی، رها شدن توسط مردان مهاجر و یا بی­مسئولیت، موجب آسیب­پذیر شدن این طیف وسیع از جامعه می­شود( غفاری[11]،2003 ). این گروه از زنان از همان زمانی که همسر خود را به هر دلیلی از دست می­دهند مجبور به ایفای نقش­های چند­گانه­ای می­شوند که در تعارض با یکدیگر قرار دارند. گروه عمده­ای از این زنان با فقر، ناتوانی، بی­قدرتی به ویژه در اداره امور اقتصادی خانوار روبه رو هستند به طوری که عزت­نفس و سلامت روانی آنان را مختل و زمینه ابتلا به افسردگی و سایر اختلالات را فراهم می­سازد(لانگ لی و فورتین[12] 1994). این در حالی است که داده­های آماری در ایران از روند افزایش یابنده تعداد و نسبت زنان سرپرست خانوار در دهه اخیر خبر می­دهد بر اساس سرشماری نفوس و مسکن سال1390 تعداد خانوارهای با سرپرستی زن، بیش از دو میلیون و 563 هزار خانوار می­باشد. در واقع میزان سهم زنان در سرپرستی خانوارها در سال1390 (1/12) درصد بوده است که از رشد قابل ملاحظه­ای نسبت به سایر دوره­های سرشماری برخوردار بوده است(گزیده سرشماری عمومی نفوس و مسکن1390، مرکز آمار ایران). امروزه با گسترش روز افزون این شکل از خانواده در همه کشورهای جهان، چه صنعتی و چه جهان سوم و نیز مشکلات اساسی آن­ها، راهکارهای مناسب و علمی در جهت بهبود وضعیت این گروه از زنان، ضرورت بررسی و تحقیق علمی از شرایط زندگی این قشر را ایجاد نموده است به طوری که این زنان به عنوان گروهی آسیب­پذیر در میان جامعه­شناسان معرفی شده و وضعیت زندگی زنان سرپرست خانوار و فرزندان آن­ها مورد توجه و بررسی بسیاری از جامعه­شناسان قرار گرفته است (آجورلو و همکاران،1391: 71). براساس گزارش بانک جهانی در سال 2003، فقر زنان به ویژه زنان سرپرست خانوار در کشورها در مقایسه با مردان از شدت بیشتری برخوردار می­باشد (پاک دامن و دیگران،2:1390). ). همچنین بر اساس برخی از مطالعات انجام شده، زنان سرپرست خانوار جزء فقیرترین اقشار اجتماعی هستند و همۀ پژوهش­ها حکایت از نارضایتی این گروه از زنان نسبت به درآمد اندکشان می باشد(دغاقله وکلهر،1389: 265). برای مثال در پژوهش فروغی تنها 6 درصد، نورمحمدی تنها 13 درصد و همچنین پژوهش شکاری آلایق تنها 1 درصد از این زنان از درآمدهایشان رضایت داشته­اند و بقیه معتقد بودند که درآمدهای شغلی­شان جوابگوی نیازهای خود و خانواده­شان نیست(فروغی،1380؛ نورمحمدی،1383؛ شکاری­آلایق، 1384). در واقع بیکاری و فشارهای اقتصادی، میزان پایین سلامت جسمانی، نبود حمایت اجتماعی و عملکرد ضعیف نقشی که به دنبال تعارض نقش در این زنان ایجاد می­شود و همچنین غرق شدن در فعالیت­های روزانه و روزمره، رضایت از زندگی را در این قشر از زنان کاهش می­دهد و سبب مشکلات روانی بخصوص افسردگی در آنان می­شود (صدر الساداتی،1391: 13-14). برای مثال پژوهش­های؛ شفیع­آبادی و قشقایی،1390؛ اندرسون،2002؛ حسینی، فروزان و امیرفریار، 1388؛ اکینسولا و پاپوچ، 2002 نشان داده است این گروه از زنان نسبت به سایر زنان مشکلات روان­شناختی، عاطفی و میزان استرس بیشتری را تجربه کرده و از کیفیت زندگی پایین­تری برخوردار بوده و با مشکلاتی از قبیل بیماری­های جسمانی، بی­خوابی و افسردگی مواجه هستند (طهماسیان و اناری،2:1390؛ شعبان و همکاران:1392). علاوه بر مشکلات فوق این زنان در جامعه نیز دچار نوعی محدودیت هستند که آزادی و اراده آن­ها را تحت شعاع قرار می­دهد و این حاکی از فرهنگ و زمینه­ ذهنی متفاوتی است که در جامعه و عرف ما علیه این زنان شکل گرفته است. در واقع بدبینی و عدم اعتماد جامعه به این زنان، باعث کناره­گیری آن­ها از جامعه و حوزه­ی فعالیت اجتماعی آنان می­شود. در واقع این زنان از یک طرف به دلیل ایفای نقش­های متعددی همچون اشتغال و انجام کارهای خانه و مراقبت­های جسمی و عاطفی از اعضای خانواده، غالباً وقت اضافی برای برقراری روابط اجتماعی ندارند و از طرفی دیگر در جوامع و فرهنگ­های مختلف بسته به باورها، نگرش­ها و هنجارهای جامعه، با زنان بیوه و مطلقه به شیوه­های متفاوت و دیده ناشایست برخورد می­شود مجموعه­ی این عوامل به مرور موجب طرد آن­ها از جامعه شده و از بسیاری از خدمات اجتماعی آن­ها را محروم می­سازند(خسروی، 1378). در این زمینه  وحید­یگانه در پژوهشی(1392) نشان داده است؛ برخی عوامل زمینه­ای به واسطه­ی تعدادی عوامل میانجی زمینۀ طرد اجتماعی زنان سرپرست خانوار را فراهم کرده و فشارهای مالی و اجتماعی و تبعات روحی آن امکان هر گونه تغییر در وضع زنان سرپرست خانوار را ناممکن نموده است. در کل طبق نتایج این پژوهش،4/53 درصد زنان سرپرست خانوار احساس ناخشنودی و افسردگی را همیشه و 6/13 درصد اغلب مواقع داشته­اند و میانگین شاخص­های طرد اجتماعی در این زنان نشان داده است که 52/58 درصد طرد عینی و 64/70 درصد طرد ذهنی را تجربه می­کنند(وحیدیگانه، 1392: 143). باید توجه داشت طرد واژه­ی پیچیده است که شامل ابعاد و معانی ضمنی فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی متعدد می­باشد(سیلور، 1994). در واقع دیدگاه­های قابلیتی و طرد اجتماعی، زنان سرپرست خانوار را صرفاً به لحاظ درآمدی فقیر نمی­بینند بلکه ابعاد وسیع­تری از زندگی زنان  من جمله  حق انتخاب و کنترل بر زندگی، برابری فرصت­ها، مشارکت در بازار کار و فعالیت­های اجتماعی و دریافت حمایت از شبکه­های اجتماعی را مورد توجه قرار می­دهد (فیروزآبادی، صادقی، 1392: 228). این در حالیست که داشتن فاکتورهای مطرود­ساز چندگانه، ممکن است احتمال طرد شدن آنان را قوت ببخشد. در این زمینه می­توان به پژوهشی که توسط فیروزآبادی و صادقی در سال 1389 با هدف بررسی” وضعیت طرد اجتماعی زنان سرپرست خانوار فقیر روستایی” انجام گرفت، اشاره کرد که طبق این تحقیق سواد ناکافی(بیش از نیمی از زنان سرپرست خانوار6/55 هیچگونه سوادی ندارند)، نداشتن مهارت و توانمندی شغلی، فقر مزمن و گسیختگی پیوندهای خانوادگی از عوامل یا منابع کلیدی تأثیرگذار بر انزوا و طرد اجتماعی زنان سرپرست خانوار می­باشد که در نهایت، مجموعه این عوامل باعث شده­اند که این گروه از زنان از مشارکت فعال در حوزه­های عمومی به ویژه مشارکت های رسمی و انجمنی و نیز اشتغال در بازار کار طرد شوند(همان). گیدنز نابرابری در توزیع فرصت­ها را از منابع و عوامل اصلی طرد اجتماعی می­داند و طرد اجتماعی را حالتی از راه و روش­های می­داند که طی آن­ها افراد از مشارکت کامل در جامعه بزرگتر محروم می­شوند (گیدنز،1386: 461). از طرفی هم نتایج پژوهش­های دریکوندی(1381)، علی­زاده قوی فکر(1388)، دولان و همکاران(2008) و لونگ و همکاران(2010) نشان داد مشارکت و فعالیت اجتماعی می­تواند بر شادی و رضایت از زندگی افراد تأثیرگذار باشد(پناهی و دهقانی، 1391: 2). با توجه به این که طرد در بعد ذهنی مقولاتی مربوط به سلامت روانی –  ذهنی یعنی، میزان احساس رضایت از زندگی، شاد بودن و یا منزوی بودن فرد را بیان می­کند(پیس، 2000) و افسردگی و اضطراب از شایع­ترین مشکلات مطرودین اجتماعی است(قاضی­نژاد، 1389: 152) و این گروه از زنان به اذعان بسیاری از تحقیقات با طرد و محرومیت بیشتری نسبت به سایر اقشار، مواجه هستند. به نظر می رسد طرد اجتماعی و هر یک از عوامل تأثیرگذار بر آن به تنهایی

ادامه مطلب

سایت های دیگر :

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:42:00 ق.ظ ]