پایان نامه:ارتباط بین مهارتهای سه گانه مدیریتی (فنی،ادراکی،انسانی) مدیران تربیت بدنی با کیفیت زندگی کاری و عملکرد مربیان ورزشی |
(ضریب همبستگی پیرسون) استفاده شده است که در آن رابطه مهارتهای سه گانه مدیریتی (فنی،ادراکی،انسانی) مدیران تربیت بدنی با کیفیت زندگی کاری و عملکرد مربیان مورد تحلیل قرار گرفته و نتایج آن حاکی از این است: بین کیفیت زندگی مربیان و عملکرد مربیان با مهارتهای سه گانه مدیریتی رابطه مثبت و معنی داری وجود دارد(05/0>p). به جز بعد توسعه قابلیت های فردی از مجموع ابعاد مختلف کیفیت زندگی مربیان رابطه معنی دار مستقیم با مهارت فنی مدیران داشتند و بیشترین ارتباط مربوط به بعد وابستگی اجتماعی زندگی کاری با مهارت فنی مدیران(0.41r=) می باشد و کمترین میزان ارتباط مربوط به بعد پرداخت منصفانه و کافی با مهارت فنی مدیران (0.18r=) بود. همچنین نتایج نشان داد که به جز بعد قانون گرایی در سازمان از مجموع ابعاد مختلف کیفیت زندگی مربیان رابطه معنی دار مستقیم با مهارت ادراکی مدیران داشتند و بیشترین ارتباط مربوط به بعد وابستگی اجتماعی زندگی کاری با مهارت ادراکی مدیران (0.47r=) می باشد و کمترین میزان ارتباط مربوط به بعد توسعه قابلیت های فردی با مهارت ادراکی مدیران (0.17r=) بود.
واژگان کلیدی: مهارتهای سه گانه مدیریتی، کیفیت زندگی کاری، عملکرد مربیان.
فصل اول
طرح تحقیق
1-1-مقدمه
دنیای سازمانی امروز که به درستی می توان آن را “دنیای مدیریت” نامید ؛دنیایی است مالامال از مسائل و مشکلات و پیچیدگی های آشکار و پنهان که پیش بینی آنها با دقت نسبتاً معقول با اشکال مواجه خواهد بود. امروزه با پیشرفت علم و فناوری جوامع به سوی پیچیده و تخصصی شدن پیش می روند و پیامد این روند پیچیده و تخصصی شدن ایجاد دنیایی پر رقابت است که در آن مدیریت متعهد با انگیزه ، ماهر و خادم نقش مهم و راهبردی در موفقیت سازمان دارد. مهمترین نکته در علم مدیریت این است که مدیران اغلب نیازمند شناخت مهارتهای مدیریتی هستند تا زمینه مناسب برای کارآمد شدن آنها فراهم آید. برخلاف گذشته که مدیریت ذاتی و موهبت الهی، ودیعه نهاده شده در برخی افراد که راهبران جامعه را تشکیل می دادند تعریف می شد؛ امروزه مدیریت علاوه بر هنر بعنوان یک علم و تخصص و دارای قابلیت یادگیری و یاددهی اثبات شده است. عملکرد مدیران در سازمانها برای انجام رسالت و مسئولیت ها و تحقق اهداف سازمان در هر جامعه تأثیری که بر عملکرد سایر عوامل سازمانی دارد مورد توجه صاحب نظران سازمانی بوده است. یکی از راه هایی که توسط آن عملکرد مدیران مورد توجه قرار می گیرد مشاهده آن ها از زاویه مهارتهایی است که برای تأمین موفقیت آمیز هدفها لازم است. رابرت کاتز[1] مهارتهای مورد نیاز مدیران را با گروه بندی سه طیف فنی، انسانی، ادراکی مورد مطالعه قرار داده است. به نظر کاتز، مهارت توانایی ای را نشان می دهد که قابل توسعه بوده و خود را درعملکرد نشان می دهد و به ندرت به صورت بالقوه است. او لازمه مدیریت اثر بخش را دارا بودن مهارتهای سه گانه ادراکی، انسانی و فنی می داند که هر کدام می توانند به طور مجزا پیشرفت کنند(کاتز، 1955).
در واقع رابرت کاتز (1955)سه نوع مهارت فنی، انسانی و ادراکی مورد نیاز مدیران را مطرح نمود بر اساس نظر وی مهارت فنی در سطوح پایین مدیریت، مهارت ادراکی در سطوح بالای مدیریت دارای اهمیت بیشتری می باشند و مهارت انسانی در سه سطح مدیریت دارای اهمیت یکسان است. بدین ترتیب مدیران موفق باید تكنیك ها، روشها و دانش های خاص مربوط به زمینه كاریشان را داشته و همچنین آگاهی ها و دانش عمومی در زمینه های مختلفی چون استفاده از ابزار، مدیریت مالی، حسابداری و از این قبیل را دارا باشند. مدیران كارآمد همچنین باید مجهز به مهارت های انسانی یا مهارت های مردمی در رابطه با هماهنگی با افراد، خود آگاهی، فهم دیگران، انگیزش، رهبری و توانایی برای توسعه كاركنان باشند. اما اغلب مدیران خصوصاً مدیران سازمانهای دولتی مهارت های انسانی و فنی كمی دارند و بیشتر به مهارت های ادراكی توجه می كنند. شاید آنها فهم ادراكی خوبی برای انجام یك مدیریت اثر بخش داشته باشند و وظایف مدیریتی خود را به خوبی انجام دهند با این وجود اگر آنها مهارتهای ارتباطی و انسانی لازم را نداشته باشند و آن مهارتها را تقویت نكنند دچار مشكلات بیشتری در سازمان خود خواهد شد(شاهرودی و همكاران 1387).
مهارتهای فنی مورد نیاز مدیران آموزشی، ارزشیابی آموزشی، راهنمایی آموزشی، فنون و روشهای تدریس و فنون اداری و مالی دانشگاه است. مدیر آموزشی برای انجام وظایف خاصی که دارد باید از مهارتهای فنی کافی برخوردار باشد (خدادادی، 1391).
كیفیت زندگی كاری یكی از متغیرهایی است كه اخیرا به لحاظ اهمیت ، مورد توجه بسیاری از مدیران كه در صدد ارتقا كیفیت منابع انسانی خود هستند قرار گرفته است ؛ گرچه مطالعه شاخصهایی كه برای كیفیت زندگی كاری سودمند و یا مضر هستند تاریخچهای دیرینه دارد (ماو، سموئلز و الکساندر2003)، اما منبع دقیق عبارت کیفیت زندگی کاری مشخص نیست و احتمالا اولین بار در موسسه تحقیق اجتماعی دانشگاه میشیگان در کارهای اولیه رنسیس لیکرت و رویکرد او برای تغییر سیستمی به كار برده شده است(هود و اسمیت 1994).
واژه كیفیت زندگی كاری نخستین بار در سال 1972 در طی یك كنفرانس ارتباطات كاری بین المللی در رابطه با مسائل كاری در خانه اردن معرفی شد. كیفیت زندگی كاری توجه بیشتری را بعد از آنكه كاركنان اتومبیل متحده و جنرال موتور شروع به یك برنامه كیفیت زندگی كاری برای بازساخت و رفرم كاركردند به خود اختصاص داد(لاو و می1998). ابتدا نگرانی برای كیفیت زندگی كاری در دهه 1970 اوج میگیرد. این نگرانی بعد از عواقب حیطه سنتی مدیریت علمی و بوروكراسی ناشی از ان كه محیط كاری ضد انسانی ، وظیفه محور، غیر شخصی، بدون پاداش و عموما غیركارا ایجاد میكرد و همه سطوح شان و منزلت شخصی را مورد هتك قرار میداد و منابع انسانی را ضایع مینمود حاصل شد و بعد از فروكش نمودن در دهه 1980 مجددا در دهه 1990 غالب میشود ؛به عبارتی مفهوم كیفیت زندگی كاری حدود 30 سال قبل به كار رفته است. كیفیت زندگی كاری با واكنش و پاسخ به نیازهای فردی و اشتیاق میتواند افزایش یابد(مارتل و دوپویس2006 ؛ تراویس 1995؛ كیمبرلی 1991).
عملکرد در لغت یعنی حالت یا کیفیت کارکرد. بنابراین، عملکرد سازمانی یک سازه ی کلی است که بر چگونگی انجام عملیات سازمانی اشاره دارد. معروف ترین تعریف عملکرد توسط نیلی و همکاران ( 2002:8) ارائه شده است: (( فرایند تبیین کیفیت اثربخشی و کارایی اقدامات گذشته)). طبق این تعریف، عملکرد به دو جزء تقسیم می شود. 1) کارایی که توصیف کننده ی چگونگی استفاده سازمان از منابع در تولید خدمات یا محصولات است، یعنی رابطه بین ترکیب واقعی و مطلوب دروندادها برای تولید بروندادهای معین؛ و 2) اثربخشی که توصیف کننده ی درجه ی نیل به اهداف سازمانی است.
عملکرد کارکنان در بعد سازمانی معمولاً مترادف با اثربخشی فعالیتها است. منظور از اثربخشی میزان دستیابی به اهداف و برنامهها با ویژگی کارآ بودن فعالیت ها و عملیات است. به طور کلی عملکرد کارکنان به فرآیند سنجش و اندازهگیری عملکرد دستگاهها در دورههای مشخص به گونهای که انتظارات و شاخصهای مورد قضاوت برای دستگاه ارزیابی شونده شفاف و از قبل به آن ابلاغ شده باشد، اطلاق میگردد.» (طبرسا، 1378).
فعالیت های ورزشـی در دانشگاه تهران همزمان با افتتاح دانشـگاه در سال 1313 شروع شد. این فعالیتها درآغاز متولی خاصی در دانشگاه نداشت. در اسناد به دست آمده از سالهای نخسـت تاسیس دانشـگاه تهران، مکرر از آقـای رابرت گیبـسن و گوگبتلیانز نام برده شده است. به نـظرمیرسد این اشـخاص در آن سالها برای راه اندازی سازمان ورزش دانشگاه تهران نقش موثری ایفاکردهاند. در این رابطه میتوان به سندی از “وزارت جنگ” سابق اشاره کرد که در آن کفیل وقت آن وزارت، به درخواست وزارتمعارف مبنی بر راهاندازی آموزشـگاه پرواز هواپیماهای بدون موتور در دانشگاه تهران، توسـط آقای گوگبتلیانز پاسخ داده است و در نامۀ ضمیمه، از آقای رابرت گیبسن نام برده شده است. وی مدیریت شعبۀ تربیت بدنی وزارت علوم را برعهده داشت. با استناد به اسناد دیگری که ارتباط آقای رابرت گیبسن را با ورزش دانشگاه تهران نشانمیدهد، به این نتیجهمیرسیم که نامبردگان در راهاندازی سازمان ورزش دانشگاه تهران در سالهای 1313 و 1314 نقش موثری داشتهاند.
براساس تغییرات سازمانی داخلی در اداره کل تربیت بدنی درسال 1381 و 1382 کارشناسان این ادارهکل با توجه به نوع تخصص وعلاقه مندی خود،مسئولیت یک یا چند رشتۀ ورزشی را برعهده گرفتند. همچنین در تغییر ساختار اداری و همگام با برنامه ریزی کلان ورزش دانشگاه، تغییرات سازمانی دیگری در سال 1383 انجام شد. رویکرد اصلی این تغییرات، توسعۀ فعالیتهای ورزش همگانی در دانشکدههابود؛ به همین دلیل تعدادی از کارشناسان ادارهکل به دانشکدهها مامور یا منتقل شدند.
مربی ورزش با فعالیتهای ورزشی سرو كار دارد . به عنوان عامل تركیب كننده جسم و بدن دانش آموزان و تسهیل كننده رشد در سایر جنبه های اساسی شخصیت آدمی و در زمینه های اخلاقی، عقلانی ، عاطفی و اجتماعی می باشد و زمینه را برای بروز احساسات و هیجانات دانش آموزان آماده می كند و آنها را برای پذیرش مسئولیت های آینده آماده می سازد.
چون هدف مربی تربیت بدنی از ورزش ، تربیت دانش آموز در ابعاد جسمانی – روانی است لذا باید از خصوصیات و ویژگیهای جسمی – روانی بچه ها در هر دوره اطلاع كافی داشته باشد. آموزش تكنیك های ساده ورزش ، اصلاح بد آموزی دانش آموزان تمرین برای یادگیری بهتر، بدنسازی و بالا بردن قوای جسمانی دانش آموزان، آموزان مسائل بهداشتی و تربیتی در خلال نرمشها و ورزشها از وظایف عمده مربی ورزش است. به نظر می رسد نحوه بکارگیری مربیان تربیت بدنی در دانشگاههای آزاد و مهارت مدیریتی مدیران مربوطه و سایر ابعاد مختلف عملکرد مربیان موثر می باشد.
1-2- بیان مساله
مهارتهای انسانی به آسانی قابل حصول نیستند و فنون و روشهای مشخصی ندارند. امروزه دانش علمی در قلمرو روانشناسی، روانشناسی اجتماعی و مردم شناسی و تجربه و کارورزی در شرایط گروهی و اجتماعی، به طور غیر مستقیم زمینه دستیابی به مهارتهای انسانی را فراهم می سازد. کنش و واکنش متقابل با مردم و حساسیت نسبت به انگیزه ها، انتظارات و رفتارهای آنان کمک می کنند تا شخص به مرور بتوانند علل و عوامل شکل دهنده رفتار افراد انسان را درک کرده و راه و رسم کار کردن با مردم و اثر گذاری بر رفتار آنان را بیاموزند. مدیر آموزشی برای اینکه بتواند در شمار یکی از اعضاء موثر محیط آموزشی درآمده و بین اعضاء تحت رهبری خود همکاری و تفاهم به وجود آورد، باید به حد کافی از مهارتهای انسانی بهره مند باشد(خدادادی، 1391).
اکتساب مهارت ادراکی (مفهومی) مستلزم آموزش نظریه های علوم رفتاری بویژه تئورهای سازمان، مدیریت و تصمیم گیری و کاربرد عملی آنهااست. امروزه دوره های آموزش دانشگاهی در رشته های تخصصی، آشنایی با نگرش و روشهای سیستمی و استفاده از یافته های مطالعات و تحقیقات راجع به سازمانها، زمینه دستیابی به مهارت ادراکی در مدیریت را فراهم می سازند. مدیر آموزشی برای این که بتواند محیط آموزشی را بشناسد، روابط متقابل میان عوامل مختلف را درک کند، اولویتهای آموزشی را تشخیص دهد، تصمیمات موثر اتخاذ کند و با اقدامات خود بهترین نتایج را عاید نظام آموزشی سازد، باید از مهارت ادارکی قابل ملاحظه ای برخوردار باشد(همان منبع).
ال سابا[2] معتقد است که مهارت های انسانی در مدیران پروژه بیشترین تأثیر را رو ی شیوه مدیریت آنها می گذارد. بلذر[3] مهارتهای سخت و فنی را در مدیران همانند حلقه گمشده بسیار حساس برای مؤفقیت مدیران می داند.از دیگر نظریات مربوط به مهارتهای مدیریتی به نظریات بوم و مانتل[4] می توان اشاره کرد . بوم (2001) مهارتهای مدیریتی را به دو دسته عمومی و اختصاصی تقسیم کرد. مهارتهای عمومی شامل: توانایی تصمیم گیری، قابلیتهای ادراکی، توانایی پردازش اثربخش اطلاعات، مهارتهای رهبری، مهارتهای ارائه وعرضه، تشخیص استفاده از مفاهیم و استفاده از قدرت می باشند. همچنین مهارتهای اختصاصی شامل مهارتهای فنی و صنعتی می باشد.
پر واضح است در تمامی سازمانها مهمترین رکنی که در رسیدن به اهداف سازمانی تأثیر گذار می باشد (مدیریت)است. مدیر به عنوان نماینده رسمی سازمان به منظور ایجاد هماهنگی و افزایش اثربخشی و کارایی در راس آن قرار می گیرد و مؤفقیت سازمان در تحقق اهداف در گرو چگونگی اعمال مدیریتی اوست.هرسی و بلانچارد اظهار می دارند که سازمان مؤفق مشخصه ای دارد که به وسیله آن از سازمان نامؤفق شناخته می شود و آن چیزی نیست جزء رهبری پویا و اثربخش(همان منبع).
چنانچه در راس سازمانها مدیرانی کارآمد ، شایسته ، ماهر ، با تجربه و کاملا آگاه به اصول و فنون مدیریت قرار گیرد، مؤفقیت سازمان در رسیدن به اهداف سازمانی تضمین خواهد شد. مدیریت علاوه بر تأثیر مستقیم بر عملکرد کارکنان می تواند تأثیر غیر مستقیم نیز داشته باشد یعنی مدیران می توانند با به کارگیری مهارتهای خود در جهت تعالی سازمان و کارکنان خود و افزایش رضایت و کیفیت زندگی کاری کارکنان خود برای رسیدن به اهداف سازمان گام بردارند. مدیران سازمانها امروزه با دو مسأله روبرو هستند اول اینکه چگونه سازمان خود را در جهتی توسعه دهند که بهتر بتواند با تغییرات و تحولات محیط هماهنگ شود مسأله دوم آنکه چگونه انرژی منابع انسانی سازمان را در جهتی هدایت کنند که ضمن تحقق اهداف سازمان و انجام مأموریت های سیستم، نیازهای کارکنان نیز تأمین شود. مدیران متوجه این حقیقت شده اند که کوشش های جزءبه جزءبرای حل مسائل پیچیده برای پرورش فضای سازمانی، روش های کار، روابط انسانی، نظام های ارتباطی و اطلاعاتی می باشد و با شرایط و الزامات قابل پیش بینی وغیر قابل پیش بینی سالهای آینده منطبق و سازگار می باشد(احمدی،1384).
یکی از نظریه های سازمانی که در دهه های اخیر مورد توجه قرار گرفته است مفهوم کیفیت زندگی کاری است. نظریه کیفیت زندگی کاری از یک سو عوامل مؤثر بر رشد و توسعه سازمانی را مورد توجه و تحلیل قرار می دهدو از سوی دیگر راهکار های افزایش بهره وری کارکنان و سازمانهارا عرضه می نماید کیفیت زندگی کاری یک فرهنگ و نگرشی است که در آن کارکنان در کانون توجه قرار گرفته و با فراهم نمودن زمینه های امکانات توسعه اجتماعی و در نهایت افزایش رفاه عمومی را مد نظر قرار می دهد. در واقع کیفیت زندگی کاری به عنوان یک فرهنگ، سطح بالایی از تعهد متقابل بین افراد و سازمان بوجود می آورد. به این معنا که افراد به اهداف سازمان و توسعه آن و سازمان نیز به نیازهای افراد و بالیدگی آنها متعهد باشد(افشاری و همکاران،1389). کیفیت زندگی کاری به عنوان یک هدف که بهبود عملکرد سازمانی را از طریق ایجاد مشاغل و محیط های کاری چالشیتر، راضی کنندهتر و موثرتر برای افراد در کلیه سطوح سازمانی فراهم می کند. اولین دلیل اهمیت کیفیت زندگی کاری از این جهت است که در مباحث مدیریتی از اصطلاحی به نام کیفیت زندگی کاری سخن می گویند، منظور از این اصطلاح آن است که یک سوم زندگی هر کارمند در محیط کار او چگونه می گذرد، یا به بیانی دیگر تلقی او از محیطی که در آن فعالیت می کند چیست؟ و آن را با چه صفاتی می شناسد؟دومین دلیل اهمیت کیفیت زندگی کاری از این جهت است که نیروی انسانی، کمیاب ترین و گران ترین سرمایه های هر نوع سازمان محسوب می شود و توسعه، پیشرفت و بهره وری هر سازمانی منوط به تلاش و کوشش نیروهای انسانی آن سازمان می باشد(همان منبع).
دلیل دیگر اهمیت موضوع از این جهت است که عدم توجه دقیق و کافی به کیفیت زندگی کاری، باعث هدر رفتن سرمایه و تلف شدن وقت و انرژی زیادی در کشور خواهد شد. در هر سازمانی کیفیت زندگی کاری بالا برای جذب و حفظ کارکنان اساسی است. از آنجا که زندگی کاری روی احساس فرد درباره مطلوبیت مکان کاری و آنچه در آن است پایه گذاری می شود و مربوط به تجربه جاری فرد در حیطه های کاری است. از این دیدگاه بررسی کیفیت زندگی کاری که احساس فرد سازمانی را بیان می دارد حایز اهمیت فراوانی است زیرا می تواند در کلیه سطوح بر کیفیت کار کارکنان تأثیر گذارد(بدیعی و همکاران،1386).
مربیان از نظر عوامل نگهدارنده شغل در حد متوسط قرار دارند و وضعیت میزان شناسایی و احترام در بین مربیان بهتر از سایر عوامل نگهدارنده است. از طرف دیگر دو عامل تعادل شرایط کاری – سازمانی، مربیان زن و مربیان دارای تحصیلات تربیت بدنی از مربیان مرد و دارای تحصیلات غیر تربیت بدنی شرایط بهتری دارند. مربیان دارای حرفه دوم و دارای مسکن شخصی از نظر عامل تعادل شناسایی و احترام و کل عوامل نگهدارنده شغلی شرایط بهتری را نسبت به مربیان فاقد حرفه دوم و مسکن شخصی در محیط کار احساس می کردند. بطور کلی نتایج نشان داد که میزان برخورداری از عوامل رفاهی نسبت به مدرک تحصیلی، جنسیت و سابقه شغلی نقش بیشتری را در تامین عوامل نگهدارنده شغل مربیان داشت(رمضان نژاد،1381)
در این میان سازمان تربیت بدنی به عنوان بزرگترین سازمان ورزشی دارای ویژگی هایی است که آن را از بسیاری از حوزه های مدیریت و دیگر سازمانها متمایز می سازد. این ویژگی عمدتا” مربوط به برنامه ها و فعالیتهای تربیت بدنی و ورزش بوده که از گسترش وسیع در جامعه و پیچیدگی های اجرایی خاص خود برخوردار بوده و روز به روز بر وسعت فعالیتها و نیز پیچیدگی برنامه افزوده می شود. با توجه به مطالب ذکر شده محقق در این پژوهش بر آن است تا رابطه مهارتهای سه گانه مدیریت را با کیفیت زندگی کاری و عملکرد کارکنان را در واحد های تربیت بدنی دانشگاههای آزاد اسلامی آذربایجان شرقی مورد بررسی قرار دهد.امید است تحقیق پیش رو گامی مؤثر در راستای بهبود مهارتهای مدیران که به عنوان یک عامل مؤثر در افزایش کیفیت زندگی کاری کارکنان و در عین حال عملکرد بهتر کارکنان باشد. در پایان به سوال کلی پژوهش مطرح می شود که آیا بین مهارت های مدیریت با کیفیت زندگی کاری و عملکرد مربیان واحدهای دانشگاه آزاد اسلامی آذربایجانشرقی ارتباط معناداری وجود دارد؟
1-3- اهمیت و ضرورت تحقیق
امروزه یکی از ویژگیهای مهم و اساسی سازمانها در محیط رقابتی و نامطمئن، عامل مدیریت آنهاست. با توجه به اینکه در دنیای کنونی در پشت هر ماشین بزرگ اقتصادی نام یک مدیر به چشم می خورد، بدون شک اعمال مدیریت اثر بخش و کارآمد ضامن موفقیت سازمان در رسیدن به اهداف و راهبردهای خود است. مدیران برای توفیق در انجام وظایف خود باید نقشهای متعددی را بپذیرند و برای ایفای آنها به مهارتهای خاصی نیاز دارند. لزوم اطلاع کافی از اولویت این مهارتها در پستهای مدیریتی از چالشهای اصلی پیش روی مدیران ارشد و به ویژه مدیران دانشگاههاست. نیاز به مدیریت کارآمد در دانشگاهها و مراکز علمی به دلیل نقش بسیار مهم این مراکز به لحاظ تعلیم وتربیت نیروی انسانی متخصص، اهمیت بسیاری دارد. بدون شک در دنیای پیشرفته کنونی علاوه بر مراکز دانشگاهی هیچ موسسه ای بدون بهره گیری از هدایت و رهبری مدیران متخصص نمی تواند موجودیت خود را حفظ کند. اکثر مدیران در فرایند کاری و مسئولیتهای خود بعضی از مهارتهای انسانی را فرا می گیرند و تمرینهایی در این زمینه دارند اگر بخواهیم در نقش مدیر یا رهبری موثر باشیم به عاملی غیر از درک و پیش بینی رفتار نیاز داریم. به عبارت دیگر هر مدیری به مهارتهایی که در هدایت و کنترل افراد اثر دارد و احتیاج داشته، باید در رشد و تکامل آنها بکوشد.
ابتکار و نوآوری همچنان به عنوان عامل اساسی در توسعه و بقاء مؤسسات قلمداد خواهد شد. مطالعات به عمل آمده نشان می دهد که نوآوری محدود به تکنولوژی و فرآیندهای تولید نمی شود. تمایلاتی در جهت گسترش نوآوریهای محصول، نوآوری های سازمانی، نوآوری در مدیریت که شامل ابتکارات مالی، استراتژیک و ساختاری می باشد وجود دارد. مدیران عصر جدید سازمانهای نوآور باید مخترعین مبتکر باشند و یا حداقل ماهیت ابتکار را درک کنند، ضمنا” آنان ملزم به بازاریاب بودن و متخصص سیاست گذاری و مدیر اجرایی بودن هستند، چرا که مراحل مختلف نوآوری سبک های متفاوت رهبری و هدایت را می طلبند.به علاوه آنان به داشتن بردباری زیاد ، توانایی آینده نگری ، پشتکار در استراتژی انتخاب شده ، قدرت تحمل اشتباهات و درس گرفتن از آنها نیاز مندند در اینجاست که مهارتهای مدیریت خود را نشان می دهند و مدیران باید در سازمانها مهارتهای مختلف مدیریت را بر اساس رده مدیریت خود هم از طریق تجربه و آموزش فراگیرند(خیرمند و همکاران،1391).
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1398-07-04] [ 01:56:00 ب.ظ ]
|