پایان نامه نقش مبادله رهبر – عضو در رابطه بین هوش هیجانی و خلاقیت کارکنان اداره کل حمل و نقل و پایانههای استان گیلان |
1-1) مقدمه
خلاقیت نقش مهمی را در افزایش مزیت رقابتی سازمانها ایفا میکند. با توجه به اهمیت خلاقیت، محققان متعددی ماهیت خلاقیت و ابزاری برای افزایش خلاقیت کارکنان را مورد بررسی قرار داده اند. این مطالعات خلاقیت را به عنوان یک توانایی فردی به منظور داشتن ایده هایی در نظر میگیرند که نه تنها جدید نیستند، بلکه، مرتبط و برای سازمان مفید هستند. در نتیجه، تحقیقات اخیر عوامل اجتماعی و محتوایی را تسهیل کننده خلاقیت و پیامدهای اجتماعی ارزشمند در سازمانها معرفی کردهاند که برای افراد خلاق مورد نیاز هستند(فایست، 2013). در میان عوامل اجتماعی، مطالعات قبلی انجام شده در مورد خلاقیت و نوآوری ها توجه زیادی را به رهبر حمایتی و کیفیت مبادله رهبر – عضو معطوف کرده است. استدلال اصلی محققان این است که ایدههای خلاقانه ممکن است به نوآوری هایی منجر شوند که خواهان تغییراتی برای وضع موجود در سازمانهاست که نشان میدهد ایده های خلاقانه، ممکن است خطر درگیری با همکاران و سرپرستانی را ایجاد کند که مخالف تغییرات هستند. در نتیجه، رهبر حمایتی برای بهبود خلاقیت کارکنان ضروری است. اخیرا، محققان استدلال کردهاند که مدیران احساس میکنند هوش هیجانیشان منبع اصلی رهبر حمایتی برای بیداری خلاقیت کارکنان است(رسولی و همکاران، 1391). افراد با مهارتهای هوش هیجانی بالا به سرعت و به سادگی ذهن خود را آرام و شفاف میسازند و به این ترتیب راه را برای دسترسی به بینش درونی و ایدههای خلاق به روی خود میگشایند. کارکنانی که از هوش هیجانی قویتر برخوردارند، از نظر اجتماعی متعادل، شاد و سرزندهاند و هیچ نگرانی ندارند، احساسات خود را به طور مستقیم بیان میکنند و در امور تحصیلی خلاق و نوآور هستند (هاشمی، 1392). بررسی های انجام گرفته تا کنون نشان میدهد که نقش زیرمجموعهها ی هوش هیجانی و درک مبادله رهبر – عضو در خارج از حوزه تحقیق مطالعات خلاقیت است(لیدن و ماسلین، 2010).
1-2) بیان مسأله
همه سازمانها برای بقا نیازمند اندیشه های نو و نظرات بدیع و تازه اند. افکار و نظریات جدید همچون روحی در کالبد سازمان دمیده میشود و آن را از نیستی و فنا نجات میدهد. در عصر ما برای بقا و پیشرفت و حتی حفظ وضع موجود، جریان نوجویی و خلاقیت را در سازمان تداوم بخشید تا از رکود و نابودی آن جلوگیری شود. برای آنکه بتوان در دنیای متلاطم و متغیر به حیات ادامه داد باید به خلاقیت روی آورد(مارتینز، 2013).ضعف خلاقیت در سازمانهای خدماتی میتواند منجربه کاهش کیفیت خدمات، کاهش بازده مفید، ایجاد رقابت غیرمنصفانه، عدم دستیابی به مزیت رقابتی، ناکافی بودن مهارتهای مدیریتی، کاهش ارتباطات افقی و مواردی از این دست شود (گلستان هاشمی؛1392). نظر به اینکه خلاقیت در سازمانها هنوز نهادینه نشده و برای آن نیز تقاضاى مؤثری وجود ندارد و از طرفی تغییرات و تحولات فزاینده محیطی، برای ادامه حیات سازمانها راهی به جزء خلاقیت باقی نگذاشته است لذا شناخت و به کارگیری صحیح خلاقیت از اهمیت به سزایی برخوردار بوده و برای ارتقاء سطح آگاهی افراد از خلاقیت، سنجش و اندازه گیری آن موجب توسعه و بهبود استفاده از خلاقیت خواهد گردید. اغلب سازمانها و مدیران آنها نادانسته، به جای ایجاد زمینه ظهور و بروز و ارتقاء، خلاقیت کارکنان خود را سرکوب میکنند این امر از این لحاظ اهمیت دارد که اگر خلاقیت سرکوب شود، راه ایده های تازه بسته و در نتیجه سازمانها از دستیابی به توسعه باز خواهند ماند. هم چنین در بعضی مواقع بیشتر افراد نمیدانند چگونه میتوانند خلاقیت خود را افزایش دهند(صادقی مال امیری و رئیسی، 1389). خلاقیت ایجاد ترکیبی از راهحلها توسط افراد یا گروهها در یک روش جدید تعریف میشود. در واقع خلاقی شیوههایی از تفکر است که باعث تولید ایدههای جدید میشود(اولدهام.و کامینگ، 2013). در این تحقیق چهار بُعد برای سنجش خلاقیت در نظر گرفته شده است که عبارتند از: سیالی یا روانی، اصالت یا ابتکار، انعطاف پذیری و بسط (رشیدی و شهرآرای، 1392).
متغیرهای زیادی میتوانند در ایجاد و پرورش خلاقیت سازمانی نقش داشته باشند. یکی از این متغیرهای تاثیر گذار و مهم در ایجاد خلاقیت در سازمانها هوش هیجانی است(لی و همکاران، 2014). در واقع محققان استدلال کردهاند که هوش هیجانی میتواند عملکرد سازمانی را با توجه به خلاقیت کارکنان بهبود بخشد(سلیمان – الشیخ، 2007). هوش هیجانی شکلی از هوش اجتماعی است که شامل توانایی در کنترل احساسات و عواطف خود و دیگران و توانایی تمایز قائل شدن بین آنها و استفاده از این اطلاعات به عنوان راهنمایی برای فکر و عمل فرد تعریف میشود(چرنیس، 2014). به عقیده لی و همکاران(2014) تبادل رهبر- پیرو یکی از متغیرهایی است که میتواند ارتباط بین هوش هیجانی و خلاقیت را تعدیل کند(لی و همکاران، 2014).
به عبارتی تئوری رابطه رهبر- عضو که در ابتدا توسط گراین، دنزرو و هاگا(1975) مطرح شد میگوید که یک رهبر الگوی رابطهای یا مبادلهای یگانه و منحصر به فردی را با هر یک از
سایت های دیگر :
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1399-03-03] [ 12:34:00 ق.ظ ]
|