پایان نامه رشته جامعه شناسی :بررسی مقایسه ای نابرابری اجتماعی در کردستان ایران و عراق |
عمیق و مصاحبهی استانداردیزه است.در سلیمانیه ،تحصیل و در مهاباد ،درآمد مهم ترین عوامل نابرابری اجتماعی به شمار می رود.در کردستان عراق ،در نتیجهی سالها مبارزهی مسلحانه ،زمینهی تحصیل کمتر مهیا شده است.در ایران با تغییر ضوابط دستیابی به مشاغل بالا بعد از انقلاب ،کردها همانند گذشته از این سمتها محروم شدند.زبان کردی در مهاباد به عنوان گونهی پست ،به طور طبیعی آموخته می شود و درگفتگوهای خودمانی ،در ادبیات مردمی و مانند آن کاربرد دارد ،در حالی که زبان کردی در سلیمانیه،به عنوان گونه والا در مدرسه آموزش داده شده و برای تولید ادبیات رسمی در ادارات ،سازمانها ،سخنرانیها و دانشگاهها به کار میرود.اولویت هزینههای دانشجویان در سلیمانیه،گردش و تفریح و وسائل نقلیه و در مهاباد ،خرید کتاب و ظواهر شخصی است.میزان مشارکت در انتخابات و رابطه با حکومت در سلیمانیه بیشتر از مهاباد است.
اصطلاحات کلیدی : نابرابری اجتماعی،طبقهی اجتماعی،قشربندی اجتماعی،انسداد اجتماعی، سرمایهی فرهنگی،دوزبانگونگی.
مقدمه و بیان مسئله
کردها هر زمان در برابر آیینهی تاریخ قرار میگیرند، با دو تصویر خوب و بد که متفاوت و متضاد از هم هستند ،روبرو میشوند. یک تصویر، کردها را مردمانی رشید، دلاور و مرزدارانی غیور نشان میدهد که در راه سربلندی و استقلال ایران از هیچ تلاشی فروگذار نکرده و همیشه آمادهی فداکاری و ایثار هستند. از سوی دیگر، گاه همین آیینه از کردها چهرهای خشن، نامهربان و یک تهدید برای امنیت ملی به نمایش میگذارد. کردها در یک چهره نگهبانان کشور و مرز دارانی دلیر هستند که مرزهای غرب کشور را همچون جان عزیز میدارند و در چهرهی دیگر آشوب طلب و دست به اسلحه نمایانده میشوند. این پارادوکس در به تصویر در آوردن کردها، جایگاه ویژهای به آنها بخشیده است (صوفی مجید پور، 1383: 81).
برای نمونه محمود افشار یزدی در پیوست کتاب «کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او» تألیف رشید یاسمی میگوید که کردها از نژاد ایرانی هستند و زبان آنها زبانی ایرانی است. لذا کردها در ایران اصولاً احساس دوگانگی با سایر ایرانیان ندارند. در هر حال، ایران یک کشور بیگانه نیست که کردستان را گرفته و استعمار کرده باشد و هم اکنون کردها بخواهند خود را از آن مستقل نمایند (رشید یاسمی، 1362: 1-250). در مقابل جلائیپور مطالبات کردها را تهدید تمامیت و هویت ایرانی میداند (جلائیّپور، 1370: 8-137).
لذا میبینیم که با وجود ایرانی بودن کردها، جنبش ملی کرد در این کشور نیز همچون سایر کشورهای حاکم بر کردستان به مبارزه علیه حکومت مرکزی اقدام نمودهاند. «طی سالهای بسیار مرکز ثقل جنبش ملی کرد مرتباً جابجا شده است. این مرکز ثقل از 1925 تا 1934 کردستان ترکیه بود. سپس از 1943 تا 1945 کردستان عراق بود و پس از آن در 1946 در جریان تأسیس جمهوری مهاباد به کردستان ایران منتقل شد . . . (کندال، 1372: 4-173). در دهههای 70 و 80 نیز جنبش ملی کرد در ایران فعال بوده است. دلائل این امر و مطالبات کردها چیست؟
گروهی به تحریکات خارجی اشاره نمودهاند. بدین معنی که مسئلهی کرد را در ایران و سایر کشورهای همسایه از دو جنس متفاوت دانستهاند و ادعا نمودهاند که، برای ایران «مسئله کرد» وجود ندارد، هر چند در اثر تحریکات خارجی، مانند طغیان شیخ عبیدالله در زمان قاجارها و سمیتقو در زمان پهلوی اول (برونسن، 1374: 9-51) و قاضی محمد (یاسمی، 1362: 250 و جلائیپور، 1370: 2-141) و اوائل انقلاب اسلامی 1357 گاهی برای ایران مسئله ساختهاند. لذا راه حل مسائل کردستان را به عواملی مانند گسترش شبکه ارتباطی، واگذاری پستهای تصمیمگیری در مناطق کردنشین به کردها و گسترش نیروهای نظامی و انتظامی در مناطق کردنشین (جلائیپور ،1370 :2-141) دانستهاند. آنها بعد سیاسی مسئله را نادیده گرفتهاند، در حالی که کردها در قالب احزاب سیاسی از شورش سمکو و دهه 1940 تاکنون برقراری نظام فدرال یا خود مختار در کردستان، تشکیل پارلمان محلی، تدریس زبان کردی و . . . (کوچرا، بی تا: 198 و مک داول، 1380: 410) را خواستاراند،آنها خواستار تعدیل نابرابری هستند.
بنابراین آنها به ستم ملیای اشاره میکنند که علیه کردها اعمال میشود. اکثر شاخصهای توسعه قبل (مک داول، 1380: 40-439) و بعد از انقلاب اسلامی 57 (صوفی مجیدپور، 1383: 8-81) حکایت از آن دارند که کردستان در تمامی شاخصها عقبتر از سایر نقاط ایران میباشد و شکافی بین مرکز و کردها پدید آورده است. حتی به نظر میرسد که در کشور عراق عربی که کشوری بیگانه برای کردها است، وضعیت کردها به مراتب بهتر از کردها در ایران میباشد و این مسئله که کردها تنها در ایران استانی به نام خود دارند و . . . با چالش جدی مواجه شده است.
مسئلهی مورد بررسی ما «بررسی مقایسهای نابرابری اجتماعی در کردستان ایران و عراق» با تأکید بر شهرهای مهاباد و سلیمانیه میباشد. تأکید بر عنصر اجتماعی، این واقعیت را آشکار میسازد که نابرابری ناشی از عوامل طبیعی و زیستی نیز میباشد و در این میان صرفاً عوامل اجتماعی مد نظر ما هستند. در عین حال روابط قدرت و پدید آمدن گروههای سلطه و فرمانبر در سطح نهادی و ساختاری حائز اهمیتاند نه در سطح فردی. بدین معنی که ساختارها و نهادها در جامعه، موانعی را بر سر راه افراد و گروههای «غیر خودی» برای رسیدن به منابع و فرصتها تعبیه و در عوض آنها را در انحصار گروههای وابسته به خود قرار میدهند: «گروههای پایگاهی با تبعیض قائل شدن بر علیه اغیار آزادی عمل بازار را محدود میکنند» (کوزر و روززنبرگ، 1378: 344).
همانند اکثر مفاهیم جامعه شناختی، نابرابری نیز مفهومی پیچیده بوده و جامعه شناسان تعاریف متفاوتی از آن ارایه دادهاند. اکثر آنها جایگاههای متفاوت افراد و گروهها را در یک موقعیت خاص مد نظر دارند؛ بدین معنی که کنشگران با توجه به نقشی که در آن موقعیت ایفا میکنند، جایگاه متفاوتی مییابند: «اگر چه، در اینکه نابرابری به موضوعهایی همچون شکاف بین پولدارها و فقرا یا تفاوت میان فرادستان و فرودستان توجه دارد، توافق نظر وجود دارد، با وجود این نابرابری اجتماعی به طورکلیتر به تفاوتهایی میان افراد اشاره میکند، که بر نحوه زندگی آنها، خاصه بر حقوق، فرصتها، پاداشها و امتیازاتی که از آن برخوردارند، تأثیر دارد» (گرب، 1381: 10).
همانطور که اشاره شد، مهمترین تمایزات مورد نظر ما، نابرابریهای ساختاریاند که در کنش اجتماعی افراد پدید میآید. بر این اساس ما فرصتها، حقوق و امتیازاتی را که در دسترسی افراد به امکانات، اختلاف به وجود میآورند، مد نظر قرار میدهیم. در این بررسی با وجود اشتراک زبان، مذهب و فرهنگ مردم شهرهای مهاباد و سلیمانیه به بررسی جایگاه آنها از حیث رابطه با حکومت و انواع بنیانهای نابرابری (جنسی، حزبی و . . .) مبادرت میورزیم. پیش فرض اولیه در این مورد این است که هر چه رابطه با حکومت بیشتر باشد، بهتر میتوان از اعتبارات و تسهیلات استفاده کرده و در نتیجه نابرابری تعدیل خواهد شد.
تذکر این نکته ضروری است که «طبقه» در مباحث مربوط به نابرابری اجتماعی در نظریهی مارکس و نئومارکیستها تبلور یافته است. «آنها نابرابری در مالکیت را مادر همه نابرابریهای دیگر میدانند» (تأمین،1373: 136). علاوه بر مفهوم طبقه، مفهوم دیگر کانونی در بحث نابرابری اجتماعی «قدرت» است که وبر و نئووبریها بدان اشاره نمودهاند. در مباحث اخیر مربوط به نابرابری اجتماعی نیز جامعهشناسانی که بر مفهوم طبقه تأکید دارند، بازگشتی به آرای مارکس و آنهایی که بر مفهوم قدرت تأکید کردهاند بازگشتی به آرای وبر داشتهاند. تأکید بر طبقه در بحث نابرابری اجتماعی بیانگر آن است که ساختار اقتصادی عامل نابرابری بوده و تأکید بر قدرت نشان میدهد که ماهیت نابرابری اجتماعی ناشی از ساختار سیاسی یا دولت است. در این بحث نیز تاکید ما بر مفهوم قدرت می باشد.بدین دلیل که قابلیت تقسیم بیشتری را نسبت به مفهوم طبقه داشته و امکان شناخت نابرابری های کثرت گرایانه را فراهم می سازد.مارکسیست ها وجود کثرت گرایی و بنیانهای جداگانه قدرت را به غیر از قدرت طبقاتی نادیده گرفته اند.بدون توجه به این امر و ساختار سیاسی یا دولت در کردستان نمی توان تحلیل درستی از مسائل آن ارایه داد.لذا یکی از دلائل شکست احزاب کمونیست در کردستان نیز غفلت از این عنصر و تاکید بر ساختار اقتصادی می باشد.منظور از قدرت به پیروی از گرب (1381: 224)”توانائی های متفاوت در کنترل منابع”می باشد که موجب پیدایش روابط ساختاری و نامتقارن سلطه و فرمانبرداری کنشگران اجتماعی شده است.قدرت به طور معمول به وسیله سه ابزار کلیدی (کنترل بر منابع مادی ،مردم و عقاید)در نظام های اجتماعی به وجود می آید.
ابعاد مسئله مورد بررسی
افراد و گروهها در جامعه وارد روابط متقابل چند سویهای در زندگی روزمره میشوند که در چارچوب آن، سعی دارند ارادهی خویش را بر دیگران تحمیل نمایند. در این فرایند موازنهی نیروها به چالش کشیده شده و نابرابری پدید میآید. این تمایز ناشی از عوامل متعددی از قبیل سن، جنس، مالکیت، تحصیل، شغل، نژاد و قومیت . . . میباشد که به صرف بهرهمندی یا عدم بهرهمندی از این امکانات و تعلق یا عدم تعلق به گروهی خاص، در طبقه فرادست یا فرو دست جای میگیرند. ما در این بررسی به چندین عامل توجه میکنیم و اهمیت هر کدام از آنها و نقش شان را در نابرابری اجتماعی مشخص میکنیم.
زبان یکی از این عوامل است. ابراهیم یونسی در مقدمه کتاب کردها اثر کندال در این باره مینویسد: کمک به شکوفندگی و بالندگی زبان و فرهنگ یک گروه قومی نه مایه جدایی آن گروه از زبان اصلی، که کمک به تحکیم پایههای فرهنگ ملی است. کمک به شکوفایی زبان و فرهنگ گروههای قومی در معنی کمک به رفع جداییها و سردیها نیز هست، چرا که با درمان این درد در حقیقت زمینهی سردی و جدایی از بین میرود و زمینهی جدیدی برای پیوستگی و نزدیکی بیشتر فراهم میشود (کندال، 1372: 20-19). بر این اساس جایگاه زبان کردی را در زادگاه اصلی آن یعنی ایران و کشور عراق مشخص میکنیم.
شغل نیز یکی از این متغیرها است. با توجه به اهمیت این عامل در سلسله مراتب قشربندی اجتماعی و جایگاه آن در نظریههای بوردیو، لنسکی و پارکین، موقعیت کردها را در سلسله مراتب شغلی در مهاباد و سلیمانیه مشخص میکنیم. تأکید بر این عامل ناشی از وابستگی شدید درآمد به شغل افراد میباشد. «از آنجا که در هر کشور توسعه یافته و در حال توسعه، سوسیالیست یا با اقتصاد بازاری، درآمد هر کس به نوع شغلش بستگی دارد، ساخت شغلی تا حدی ارائه دهنده شاخص توزیع درآمدها است» (کول، 1365: 37). همچنین نقشی که هر کس در جامعه ایفا میکند همیشه به صورت یکی از عناصر اساسی و اصلی تمایز طبقاتی بوده و خواهد بود. این نقش به دو صورت قابل تفکیک است:
الف) نقش عمومی، یعنی جایی که هر کس در زندگی عمومی اشغال میکند، مهمترین عنصر و حتی تنها عنصر مشخص تمایز طبقاتی در گذشته بوده است. انجام مشاغل سیاسی و نظامی و مذهبی به شاغلین آنها و دستهای که بدان وابسته بودند، جای خاصی در جامعه اعطا میکرد. در جامعهی فئودال، برتری اشراف و سینورها بر دهقانان به سبب نقش نظامی آنها بوده است.
ب) نقش اقتصادی افراد همیشه و در تمام تمدنها از نقطه نظر طبقات اجتماعی اهمیت یکسانی نداشته است. در گذشته و حتی در بعضی مواقع در دوران معاصر، «مالکیت زمین» عنصر اساسی وجهه و شخصیت اجتماعی بوده است. اشرافیت گذشته اشرافیت وابسته به زمین بود و هر گاه عناصری از طبقات دیگر به علتی صاحب زمین میشدند، به اشرافیت نائل میآمدند (لاروک، 1346: 13-12). بر این اساس جایگاه کردها را در شغلهای مهم حکومتی، کشاورزی، قاچاق و صنعت مشخص خواهیم کرد.
متغیر دیگر مورد توجه در این تحقیق جنسیت میباشد. با توجه به جایگاه پایین کردها در سلسله مراتب قشربندی و مبارزه در راه رهایی از این وضع، زنان همواره مورد ستم بیشتری واقع شدهاند «محرومیت اقتصادی، پرخاشگری را که علیه ضعیفترین عنصر بروز میکند، تشدید میکند» (بوتول، 1379: 74).
بعلاوه دین اسلام نیز محدودیتهایی را بر آنها تحمیل نموده است. «در نامههای ایرانی منتسکیو، حجاب زنان نمادی است از سرکوب مردم توسط سلسله مراتب جامعهی سنتی. در مقابل، فقدان حجاب در خیابانهای پاریس نماد نوع جدیدی از جامعه است که آزادی و برابری بر آن حاکماند» (برمن، 1383: 133). همچنین رژیم بعث نیز در راستای تضعیف جنبش ملی کرد در عراق و تقویت عشیرهگرایی، زنان را هدف قرار داده و بدین وسیله پارتیزان (پیشمرگهای کرد)ها را محدود نموده است. «رژیم بعث با برجستهسازی فرهنگ عشیرهای به ویژه در کردستان ،عملیاتی را دنبال نمود که بر اساس آن میتوانست جلوی مقاومت جنبش رهاییبخش کردها را بگیرد.در فرهنگ عشیرهای قبل از هر چیز حیثیت زنان خانواده اهمیت دارد.”حیثیت خانواده“ در درجهی اول اهمیت قرار داشته و ”میهنپرستی“ در جایگاه دوم قرار دارد.در این فرهنگ به هنگام مواجهه با پارادوکس”میهنپرستی“ و صیانت از”حیثیت خانواده“ بدون شک دومی انتخاب میشود و آن عبارت است از جزماندیشی در کنترل جسمی زنان خانواده و عشیره. این امر در راستای نیل به بسیاری از اهداف بعث و به ویژه تضعیف جنبش ملی دمکراتیک کردها موفقیتهایی به دست آورد (قره داغی، 2004: 6-1). بر این اساس جایگاه زنان کرد را در سلسله مراتب اجتماعی در هر دو جامعهی مورد بررسی تعیین میکنیم.
تمایز سیاسی و حزبی عامل دیگر نابرابری اجتماعی به شمار میرود. «گروهها و احزاب همواره نقش اساسی در نشر و گسترش احساس ملی کردها داشتهاند» (همدی، 1379: 111). تأکید بر این عنصر در تحقیق فوق ناشی از آن است که احزاب تنها در جامعهای گسترش مییابند که از سازمان عقلایی برخوردار باشند. همچنین وجود احزاب در پیشبرد سازوکارهای دموکراسی نقشی قاطع دارند که باید به آن توجه نمود، در حالی که هم اکنون هیچ حزب سیاسی رسمی در کردستان ایران که از وزارت کشور مجوز فعالیت گرفته باشد، حضور ندارد. از سویی دیگر یکی از دلائل مسائل کردستان و تهدید تمامیت و هویت ایرانی را وجود احزاب و خودمختاری کردها[1] دانستهاند (جلائیپور، 1370: 2-141،51) که مغایر با اصول دموکراسی است. بر این اساس نقش احزاب و گروههای سیاسی را در نابرابری اجتماعی مشخص خواهیم کرد.
همچنین به نقش تحصیل (آموزش) نیز در سلسه مراتب قشربندی اجتماعی اشاره میکنیم. تحصیلات به ویژه در جوامع مدرن دومین نوع کلیدی تحریم بعد از دارایی (مالکیت) به شمار میرود. بر این اساس دسترسی کردها را در دو جامعهی مورد نظر به تحصیل و دارایی و انواع سرمایههای فرهنگی و اقتصادی مشخص میکنیم.
اقشار و لایه های اجتماعی در گذشته کردستان
به زعم کینان (1372: 4-43) سازمان سنتی اجتماعی کرد بر رؤسای دینی و دنیوی و خانوادههای آنها یعنی شیوخ و اعیان و اشراف روستا و مریدان و روستائیان عادی و کشاورزان و دامداران استوار است.از آغاها که بگذریم ،شیوخ هستند که قدرت و نفوذشان گاه از قدرت و نفوذ آغاها که به هر حال گذرا است به مراتب بیشتر است. پس از جنگ 1964 (عراق) انتقال قدرت از لایههای فئودال و رؤسای قبایل به درس خواندگان شهری سخت تسریع شده است.
مارتین وان برویین سن (1378: 275) در کتاب جامعهشناسی مردم کرد (آغا،شیخ و دولت) ساختارهای اجتماعی و سیاسی کردستان ،دو طبقهی رعایا و رؤسای اتحادیههای قبایل و افراد مسلحشان را متمایز میکند. «در حوالی سال 1500 کردستان مشتمل بود بر شماری امیرنشین، که درجهی استقلال درونی آنها بسته به قدرت و ضعف امپراتوریهای پیرامون متغیر بود. این امارات از بسیاری لحاظ (سازمان و لایهبندی) به کشورهای پیرامونشان شبیه بودند. در اینها دو طبقهی اجتماعی قابل تشخیص بود: رعیت، یعنی طبقهی رعایای مالیات پرداز (مانند کشاورزان، صنعتگران و بازرگانان) و شامل بسیاری عناصر غیرکرد و طبقهای نظامی مشتمل بر افراد قبیلهای. گروه دوم در شماری از اتحادیههای قبیلهای سازمان یافته بود و چنانکه از منابع برمیآید اقدام یکدست و یکپارچه در سطح اتحادیه چیزی غیرعادی نبود. دست کم بعضی از امرا عدهای افراد مسلح داشتند که احساس سرسپردگیشان به میر نیرومندتر از احساس پیوستگی قبیلهای بود.
لایههای اجتماعی امارت بتلیس نیز بدین شرح است:
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1398-07-05] [ 09:09:00 ق.ظ ]
|